صبح که می شود لباس های رنگی ات را بپوش
صبح که می شود لباس های رنگی ات را بپوش
به من پشت نکن
نگاهم کن.
برایم لباس های رنگی ات را بپوش
همان لباسها که وقتی به تنت می بینیمشان یادم می رود به تو صبح بخیر بگویم
یادم می رود صبحانه ی دو نفره مان را بخورم
یادم می رود سر کار بروم
یادم می رود ببینم هوا ابری ست یا آفتابی
یادم می رود ببینم سیگارم کفاف می دهد یا نه
یادم می رود ظهر به کارهایم برسم
یادم می رود ببینم ناهار چه درست کرده ای
تا عصر
که من نشسته ام و تو با لباس رنگی ات برایم چای می آوری و ته مانده ی سیگارهایی که کشیده ام را از روی میز جمع می کنی
تا عصر
که یادم می رود چند سال است تو رفته ای
من مانده م و لباس رنگی ات که روی جالباسی به من پشت کرده است
به من پشت نکن
نگاهم کن.
برایم لباس های رنگی ات را بپوش
همان لباسها که وقتی به تنت می بینیمشان یادم می رود به تو صبح بخیر بگویم
یادم می رود صبحانه ی دو نفره مان را بخورم
یادم می رود سر کار بروم
یادم می رود ببینم هوا ابری ست یا آفتابی
یادم می رود ببینم سیگارم کفاف می دهد یا نه
یادم می رود ظهر به کارهایم برسم
یادم می رود ببینم ناهار چه درست کرده ای
تا عصر
که من نشسته ام و تو با لباس رنگی ات برایم چای می آوری و ته مانده ی سیگارهایی که کشیده ام را از روی میز جمع می کنی
تا عصر
که یادم می رود چند سال است تو رفته ای
من مانده م و لباس رنگی ات که روی جالباسی به من پشت کرده است
۲.۸k
۰۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.