پارت بعدی
پارت بعدی
ویو ته
مونا : پس بلاخره همه چی رو فهمیدید . هه اما به خودت نبال ، هرکاری هم کنی لوک بازم تو رو گیر میاره . مطمئن باش به این راحتی ولت نمیکنه ؛ ما هم ولت نمیکنیم . به هر حال تو پسر ایده آل همه هستی . خدافظ تا به زودی ...
حرفاش فقط تو سرم اکو میشد
"هرکاری هم کنی لوک بازم تو رو گیر میاره . به هر حال تو پسر ایده آل همه هستی."
منظورش چیه ؟ دیگه بسه
+کوک همین حالا توضیح بده قضیه چیه.(جدی)
-چیزی..
+بسه دیگه . بسه همش میپیچونیدَم ، بسه هی میگین هیچی نیست هیچی نیست . اگر هیچی نبود اینجوری نمیشد قضیه ؛ یا همین حالا توضیح میدین قضیه چیه یا کاری که نباید رو میکنم (بلند و عصبی)
-خیله خب ، آروم باش . بشین
رفتیم و نشستیم رو مبل و کوک شروع کرد به حرف زدن (کل قضیه رو بهشون گفت ، از اول تا آخر)
کوک همه چی رو گفت ؛ از اول دوستیش با جیمین و تا قضیه مونا و لوک و...
واقعا باورم نمیشد ؛ حقم داشتن ، کوک بیش از اندازه خواستنی و داشتنی بود . از عصبانیت فکم منقبض شده بود .
جیهوپ : ته خوبی؟!
+نه(عصبی)
جیهوپ : آروم باش ته ته ، حواسمون هست
+دِ آخه ... اَههه آیشششش (داد)
بلند شدم و با مشت کوبیدم تو میز . همه میدونستن که الان چقدر وضعیت برا من خرابه . پس سعی بر خوب کردن کار من داشتن . اما بهتره بگم که بی فایده است
+اون لعنتی ، اون لعنتی چطور فکر کرده میتونه کوک رو داشته باشههه؟؟(عربده)
+لعنت بهششششششش ، فاک بهش(عربده)
انقدر مشتم رو کوبیدم تو میز که از دستم خون میومد .
نامجون : تهیونگ بس کن (جدی و داد)
+نمیتونم هیونگ ، نمیتونم (آخرش با بغض)
کوک اومد سمتم و دستم رو گرفت
-یکبار دیگه به خودت صدمه بزن تا ببینی چیکار میکنم . دستت داره خون میاد و قبلش هم زخمی شده بودی . اینکارا رو نکن ؛ درستش میکنم ، مطمئن باش هیچی نظر منو در مورد تو عوض نمیکنه . بهم قول بده تو هر شرایطی تو هم منو فراموشت نکنی و منو ول نکنی...
که یهو...
دو تا پارت جایزه ✨✨
ویو ته
مونا : پس بلاخره همه چی رو فهمیدید . هه اما به خودت نبال ، هرکاری هم کنی لوک بازم تو رو گیر میاره . مطمئن باش به این راحتی ولت نمیکنه ؛ ما هم ولت نمیکنیم . به هر حال تو پسر ایده آل همه هستی . خدافظ تا به زودی ...
حرفاش فقط تو سرم اکو میشد
"هرکاری هم کنی لوک بازم تو رو گیر میاره . به هر حال تو پسر ایده آل همه هستی."
منظورش چیه ؟ دیگه بسه
+کوک همین حالا توضیح بده قضیه چیه.(جدی)
-چیزی..
+بسه دیگه . بسه همش میپیچونیدَم ، بسه هی میگین هیچی نیست هیچی نیست . اگر هیچی نبود اینجوری نمیشد قضیه ؛ یا همین حالا توضیح میدین قضیه چیه یا کاری که نباید رو میکنم (بلند و عصبی)
-خیله خب ، آروم باش . بشین
رفتیم و نشستیم رو مبل و کوک شروع کرد به حرف زدن (کل قضیه رو بهشون گفت ، از اول تا آخر)
کوک همه چی رو گفت ؛ از اول دوستیش با جیمین و تا قضیه مونا و لوک و...
واقعا باورم نمیشد ؛ حقم داشتن ، کوک بیش از اندازه خواستنی و داشتنی بود . از عصبانیت فکم منقبض شده بود .
جیهوپ : ته خوبی؟!
+نه(عصبی)
جیهوپ : آروم باش ته ته ، حواسمون هست
+دِ آخه ... اَههه آیشششش (داد)
بلند شدم و با مشت کوبیدم تو میز . همه میدونستن که الان چقدر وضعیت برا من خرابه . پس سعی بر خوب کردن کار من داشتن . اما بهتره بگم که بی فایده است
+اون لعنتی ، اون لعنتی چطور فکر کرده میتونه کوک رو داشته باشههه؟؟(عربده)
+لعنت بهششششششش ، فاک بهش(عربده)
انقدر مشتم رو کوبیدم تو میز که از دستم خون میومد .
نامجون : تهیونگ بس کن (جدی و داد)
+نمیتونم هیونگ ، نمیتونم (آخرش با بغض)
کوک اومد سمتم و دستم رو گرفت
-یکبار دیگه به خودت صدمه بزن تا ببینی چیکار میکنم . دستت داره خون میاد و قبلش هم زخمی شده بودی . اینکارا رو نکن ؛ درستش میکنم ، مطمئن باش هیچی نظر منو در مورد تو عوض نمیکنه . بهم قول بده تو هر شرایطی تو هم منو فراموشت نکنی و منو ول نکنی...
که یهو...
دو تا پارت جایزه ✨✨
۲.۵k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.