وقتی اومدید ایران part:5
داشت دنبال یونتان می گشت که خواهرزادم که یونتان بغلش بود اومد تهیونگ پوفی کشید و گفت
تهیونگ:آخیشششش
رفتیم نشستیم همش داشتیم حرف میزدیم تهیونگ بیشتر کلمه ها رو بلد نبود چیزی رو که نمیفهمید گیج نگاه می کرد .
قیافه کیوت و جذابی به خودش گرفته بود.
جوری که مردم نگاش میکردن باعث میشد حسودی کنم دقیقا ۲ متر اونطرف تر ما چند تا دختر بودن که داشتن رسما به تهیونگ چراغ سبز نشون میدادن حرصم گرفته بود اگه ولم میکردن موهاشون رو میکندم.
تهیونگ:ا.ت بیب چی شده(کره ای)
ا.ت:هان هیچی(کره ای)
تهیونگ:پس چرا اونطوری به دخترا نگاه می کنی(کره ای)
ا.ت:تو از کجا فهمیدی دارم به اونا نگاه می کنم نکنه داری چشم چرونی می کنی میکشمت بیب(کره ای)
ا.ت و تهیونگ داشتن با هم حرف میزدن که دخترا اومدن پیشمون دختره نیومده نشست کنار تهیونگ دستش رو گذاشت روی شونه تهیونگ و گفت
دختره:آهای آقای جذاب متاهلی
تهیونگ:میشه دستتون رو از شونم بردارید
دختره:واوو میشه مال من باشی
ا.ت به محض اینکه این جمله رو شنید جوری بود که انگار داره از سرش دود درمیاد.
سریع چنگ انداخت توی موهای دختره داشتن دعوا میکردن بزن بزن .
تهیونگ که هم خندش گرفته بود هم عصبانی بود ا.ت رو گرفت دخترا سریع فرار کردن داداش ا.ت با دیدن اون وضع ا.ت از خنده پخش زمین شده بود گفت
داداش ا.ت:وای دختر از دست تو موهاش رو مثل جنگل آمازون کردی
ا.ت:حقش بود دختره ه.ر.ز.ه
تهیونگ :بیب آروم باش
ا.ت:تو ساکت اگه منو نمیگرفتی الان زندهشون نمیذاشتم
تهیونگ:کاشکی از این دعوا یه فیلمی داشتم
شوهرخواهر ا.ت:من گرفتم بهت میدم
ا.ت:تودیگه کی هستی
شوهرخواهرا.ت:دیگه دیگه
همه شون بلند شدن گفتیم بریم خرید مامانم گفت می خواد شلوار کردی برای تهیونگ بخره چون بنظرش لباساش زیاد تنگن و راحت نیستن
رفتیم برای خرید .
شلوار رو خریدیم تهیونگ رفت پروش کنه از اتاق پرو در اومد بیرون با دیدنش از خنده غش کرده بودم .که.........
تهیونگ:آخیشششش
رفتیم نشستیم همش داشتیم حرف میزدیم تهیونگ بیشتر کلمه ها رو بلد نبود چیزی رو که نمیفهمید گیج نگاه می کرد .
قیافه کیوت و جذابی به خودش گرفته بود.
جوری که مردم نگاش میکردن باعث میشد حسودی کنم دقیقا ۲ متر اونطرف تر ما چند تا دختر بودن که داشتن رسما به تهیونگ چراغ سبز نشون میدادن حرصم گرفته بود اگه ولم میکردن موهاشون رو میکندم.
تهیونگ:ا.ت بیب چی شده(کره ای)
ا.ت:هان هیچی(کره ای)
تهیونگ:پس چرا اونطوری به دخترا نگاه می کنی(کره ای)
ا.ت:تو از کجا فهمیدی دارم به اونا نگاه می کنم نکنه داری چشم چرونی می کنی میکشمت بیب(کره ای)
ا.ت و تهیونگ داشتن با هم حرف میزدن که دخترا اومدن پیشمون دختره نیومده نشست کنار تهیونگ دستش رو گذاشت روی شونه تهیونگ و گفت
دختره:آهای آقای جذاب متاهلی
تهیونگ:میشه دستتون رو از شونم بردارید
دختره:واوو میشه مال من باشی
ا.ت به محض اینکه این جمله رو شنید جوری بود که انگار داره از سرش دود درمیاد.
سریع چنگ انداخت توی موهای دختره داشتن دعوا میکردن بزن بزن .
تهیونگ که هم خندش گرفته بود هم عصبانی بود ا.ت رو گرفت دخترا سریع فرار کردن داداش ا.ت با دیدن اون وضع ا.ت از خنده پخش زمین شده بود گفت
داداش ا.ت:وای دختر از دست تو موهاش رو مثل جنگل آمازون کردی
ا.ت:حقش بود دختره ه.ر.ز.ه
تهیونگ :بیب آروم باش
ا.ت:تو ساکت اگه منو نمیگرفتی الان زندهشون نمیذاشتم
تهیونگ:کاشکی از این دعوا یه فیلمی داشتم
شوهرخواهر ا.ت:من گرفتم بهت میدم
ا.ت:تودیگه کی هستی
شوهرخواهرا.ت:دیگه دیگه
همه شون بلند شدن گفتیم بریم خرید مامانم گفت می خواد شلوار کردی برای تهیونگ بخره چون بنظرش لباساش زیاد تنگن و راحت نیستن
رفتیم برای خرید .
شلوار رو خریدیم تهیونگ رفت پروش کنه از اتاق پرو در اومد بیرون با دیدنش از خنده غش کرده بودم .که.........
۱۰.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.