¸„.-•~¹°”ˆ˜¨ پارت 11 ارباب بے رحم من ¨˜ˆ”°¹~•-.„¸
دکتر:البته بفرمایید
ویو ا.ت
بدون اینکه به باک هیون نگاه کنم دنبال دکتر رفتم و یه لباس مخصوص بهم داد تا بپوشم...با لرز در اتاقشو باز کردم و به محض اینکه چشمم به بدن خشگلش که 10تا دمو دستگاه بهش وصل بود مواجه شدم زدم زیر گریه...رفتم کنارش رو صندلی نشستم و دستشو گرفتم و روی اون دستای سردش بوسه زدمو همین طوری گریه کردم...10دقیقه ای همینطوری داشتم گریه میکردم که یهو خونگ کوک انگشتشو تکون داد...اولش فکر کردم خیالاتی شدم ولی اینطور نبود و دستگاه هم شروع کرد به سروصدا کردن...چندتا دکتر پرستار اومدن و منم برای اینکه منو بیرون نکنن یه جا قایم شدم
دکتر:اوه مثل اینکه مریضمون داره بهوش میاد ولی حیف که باید دوباره بیهوشش کنیم تا استراحت کنه
+(از جایی که قایم شد اومد بیرون)د...دکتر میشه بزارین یکم باهاش حرف بزنم بعد بیهوشش کنید
دکتر باشه اما زیاد نباید خستش کنید
+ب..باشه
"دکتر ها و پرستارها رفتن بیرون"
_ا.ت ..تو اینجایی(اینجا حرفای جونگ کوک همش با سرفه و بی حالیه)
+ا..اره اینجا نگران نباش(گریه)
_چرا گریه میکنی...گریه نکن طاقت دیدن اشکای قشنگتو ندارم عشقم
+چ...چی تو الان به من چی گفتی(باتعجب)
_گفتم عشقم
+یع..یعنی تو عاشقمی
_از همون اولش عاشقت بودم...حالا این مهم نیس بگو ببینم توعم عاشقمی یا حسم یه طرفست
+م..منم عاشقتم اما ما دوتا نمیتونیم به هم برسیم
_چرا
+چون من به باک هیون قول دادم که اگر گذاشت تورو نجات بدم باهاش برم
_اما باک هیون مرد
+نه اون بیرون وایساده منتظر من احتمالا خواب دیدی
_نه خودم گفتم بکشنش
+چی چطوری
_خوب......
فلش بک به وقتی که جونگ کوک میخواست بیهوش شه
.
.
.
.
.
.--ღஐƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஐღ--. ممنوט از حمایتتون .--ღஐƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஐღ--.
ویو ا.ت
بدون اینکه به باک هیون نگاه کنم دنبال دکتر رفتم و یه لباس مخصوص بهم داد تا بپوشم...با لرز در اتاقشو باز کردم و به محض اینکه چشمم به بدن خشگلش که 10تا دمو دستگاه بهش وصل بود مواجه شدم زدم زیر گریه...رفتم کنارش رو صندلی نشستم و دستشو گرفتم و روی اون دستای سردش بوسه زدمو همین طوری گریه کردم...10دقیقه ای همینطوری داشتم گریه میکردم که یهو خونگ کوک انگشتشو تکون داد...اولش فکر کردم خیالاتی شدم ولی اینطور نبود و دستگاه هم شروع کرد به سروصدا کردن...چندتا دکتر پرستار اومدن و منم برای اینکه منو بیرون نکنن یه جا قایم شدم
دکتر:اوه مثل اینکه مریضمون داره بهوش میاد ولی حیف که باید دوباره بیهوشش کنیم تا استراحت کنه
+(از جایی که قایم شد اومد بیرون)د...دکتر میشه بزارین یکم باهاش حرف بزنم بعد بیهوشش کنید
دکتر باشه اما زیاد نباید خستش کنید
+ب..باشه
"دکتر ها و پرستارها رفتن بیرون"
_ا.ت ..تو اینجایی(اینجا حرفای جونگ کوک همش با سرفه و بی حالیه)
+ا..اره اینجا نگران نباش(گریه)
_چرا گریه میکنی...گریه نکن طاقت دیدن اشکای قشنگتو ندارم عشقم
+چ...چی تو الان به من چی گفتی(باتعجب)
_گفتم عشقم
+یع..یعنی تو عاشقمی
_از همون اولش عاشقت بودم...حالا این مهم نیس بگو ببینم توعم عاشقمی یا حسم یه طرفست
+م..منم عاشقتم اما ما دوتا نمیتونیم به هم برسیم
_چرا
+چون من به باک هیون قول دادم که اگر گذاشت تورو نجات بدم باهاش برم
_اما باک هیون مرد
+نه اون بیرون وایساده منتظر من احتمالا خواب دیدی
_نه خودم گفتم بکشنش
+چی چطوری
_خوب......
فلش بک به وقتی که جونگ کوک میخواست بیهوش شه
.
.
.
.
.
.--ღஐƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஐღ--. ممنوט از حمایتتون .--ღஐƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஐღ--.
۸۱۷
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.