رمان عشق یا خانواده پارت ۱۳
"ویو تهیونگ "
بعد از شستن ظرف ها رفتم بالا تو اتاق ا/ت خواب بود یه دوش ۱۰ مینی گرفتم وو رفتم پایه کمد لباس داشتم لباس انتخاب میکردم ...
تهیونگ: خب.... یه تیشرت سفید و یه شلوارک سیاه میپوشم و میرم بکپم
خلاصه پوشیدم و رفتم تا بخوابم بیرون داشت بارون میبارید اتاق یه وایب خاصی داشت پتو رو روی خودم ا/ت کشیدم ...
"ویو ا/ت"
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت طبق معمول ۶:۳۰ بود که متوجه شدم تو بغل تهیونگم .اون هم باید میرفت سرکار....امم شاید مافیا ها سرکار نمی رن شاید هم میرن
ا/ت: تهیونگ...تهیونگ بیدار شو صبح شده
تهیونگ: بذار بخوابم
ا/ت: نمی خوای بری سر کار
تهیونگ: آرع (یهو از خواب پرید )باید برم شرکت
ا/ت: میشه سر راه من ر هم برسونی مدرسه
تهیونگ: باشه پاشو برو آماده شو
ا/ت: اوکی
رفتم آماده شدم مو هام رو شونه زدم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم اتاق (اتاق ا/ت و تهیونگ دو تا رختکن جدا همون جا ها که لباس عوض میکن داره) دیدم تهیونگ جلو آینه ایستاده و داره کراوات ش رو میبنده رفتم جلو و گفتم:
ا/ت: بده من ببندم
تهیونگ: بیا
همین که ا/ت کراوات تهیونگ رو بست تهیونگ ا/ت رو میکشه تو بغل خودش و شورع به خوردن لباش میکنه ا/ت هم چون از تهیونگ خوشش اومده بود همکاری میکنه که یهو آجوما ا/ت رو صدا میزنه و میگه :
آجوما : ا/ت وقت رفتن به مدرسه اس
تهیونگ: آجوما صدات میزنه
ا/ت: ها ؟ آرع بیا بریم ....ادامه دارد
لایک ۶
کامنت ۶
بعد از شستن ظرف ها رفتم بالا تو اتاق ا/ت خواب بود یه دوش ۱۰ مینی گرفتم وو رفتم پایه کمد لباس داشتم لباس انتخاب میکردم ...
تهیونگ: خب.... یه تیشرت سفید و یه شلوارک سیاه میپوشم و میرم بکپم
خلاصه پوشیدم و رفتم تا بخوابم بیرون داشت بارون میبارید اتاق یه وایب خاصی داشت پتو رو روی خودم ا/ت کشیدم ...
"ویو ا/ت"
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت طبق معمول ۶:۳۰ بود که متوجه شدم تو بغل تهیونگم .اون هم باید میرفت سرکار....امم شاید مافیا ها سرکار نمی رن شاید هم میرن
ا/ت: تهیونگ...تهیونگ بیدار شو صبح شده
تهیونگ: بذار بخوابم
ا/ت: نمی خوای بری سر کار
تهیونگ: آرع (یهو از خواب پرید )باید برم شرکت
ا/ت: میشه سر راه من ر هم برسونی مدرسه
تهیونگ: باشه پاشو برو آماده شو
ا/ت: اوکی
رفتم آماده شدم مو هام رو شونه زدم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم اتاق (اتاق ا/ت و تهیونگ دو تا رختکن جدا همون جا ها که لباس عوض میکن داره) دیدم تهیونگ جلو آینه ایستاده و داره کراوات ش رو میبنده رفتم جلو و گفتم:
ا/ت: بده من ببندم
تهیونگ: بیا
همین که ا/ت کراوات تهیونگ رو بست تهیونگ ا/ت رو میکشه تو بغل خودش و شورع به خوردن لباش میکنه ا/ت هم چون از تهیونگ خوشش اومده بود همکاری میکنه که یهو آجوما ا/ت رو صدا میزنه و میگه :
آجوما : ا/ت وقت رفتن به مدرسه اس
تهیونگ: آجوما صدات میزنه
ا/ت: ها ؟ آرع بیا بریم ....ادامه دارد
لایک ۶
کامنت ۶
۴۳.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.