رمان☁️🐇
رمان☁️🐇
روزی روزگاری یک پرنس به نام ادرین با پدری به نام گابریل بد جنس زندگی میکردند 😥🥀
پرنس عاشق دختر به اسم مرینت شد😖🌷
مرینت به اندازه آدرین ثروتمند نبود ولی مرینت وفتی آدرین رو میدید دست و پاش رو گم میکرد🦋
کلویی هم یک پرنسس بد جنس بود که به مرینت حسودیش میشد که آدرین اونو دوست داره🐈⬛🐞
آدرین خیلی خوب عشقش به مرینت رو ابراز میکرد ولی مرینت نمیتونست😣💭
آلیا دوست مرینت بهش میگه آدرین عاشقشه مرینت که میفهمه میره پیش آدرین میگه:
آدرین تو منو دوست داری؟
آدرین میگه: ا..ا...آره خیلی
بعد مرینت بدو بدو به پیش آلیا میره و میگه : الیاااااااااا آدرین گفت ارههههههه☺😻
آلیا گفت:واییییییییییی چه خوب
بعد کبویی میفهمه و میخواد نقشه بریزه 😜👏
آدرین میره پیش دوستش نینو و میگه من عاشق شدم...
نینو میگه : کی هس حالااااا آدرین میگه:مرینت نینو میگه:دختر خوبیه ولی یکم فقیره ها آدرین میگه آره ولی عشقش ن 🐝🤌
بعد آدرین به پدرش میگه ولی پدرش اون دختر رو دوست نداره و میگه ن😖😖😖😖
آدرین مرینت رو به کلبه ایی تو جنگل دعوت میکنه و بعد که مرینت میره به اون کلبه🖤
آدرین بهش میگه : من خیلی دوست دارم .. اما ن پدرم ن دوستم کلویی قبول نمیکنن 😭
مرینت میگه:هیچ اشکالی نداره ما همدیگه رو دوست داریم و همیشه هم باهمیم 😁🤌
آدرین آره درگوشت رو بیار :بوسسسسسسس :
آدرین لپ مرینت رو بوس میکنه مرینت لپاش قرمز میشه👇👆
وای چقدر بهم میان کلویی که خیلی حسوده به آلیا و نینو میگه آدرین مرینت رو بوسیده و آلیا و نینو میگن :واقعااااااااااااااا بعد از خوشحالی بال درمیارن و کلویی هم از حسودی میترکه😅
خب پایان
تا داستان بعدی بای داستان بعدی در آمار ۹۰ گزاشته میشه😛🐈⬛🐞
روزی روزگاری یک پرنس به نام ادرین با پدری به نام گابریل بد جنس زندگی میکردند 😥🥀
پرنس عاشق دختر به اسم مرینت شد😖🌷
مرینت به اندازه آدرین ثروتمند نبود ولی مرینت وفتی آدرین رو میدید دست و پاش رو گم میکرد🦋
کلویی هم یک پرنسس بد جنس بود که به مرینت حسودیش میشد که آدرین اونو دوست داره🐈⬛🐞
آدرین خیلی خوب عشقش به مرینت رو ابراز میکرد ولی مرینت نمیتونست😣💭
آلیا دوست مرینت بهش میگه آدرین عاشقشه مرینت که میفهمه میره پیش آدرین میگه:
آدرین تو منو دوست داری؟
آدرین میگه: ا..ا...آره خیلی
بعد مرینت بدو بدو به پیش آلیا میره و میگه : الیاااااااااا آدرین گفت ارههههههه☺😻
آلیا گفت:واییییییییییی چه خوب
بعد کبویی میفهمه و میخواد نقشه بریزه 😜👏
آدرین میره پیش دوستش نینو و میگه من عاشق شدم...
نینو میگه : کی هس حالااااا آدرین میگه:مرینت نینو میگه:دختر خوبیه ولی یکم فقیره ها آدرین میگه آره ولی عشقش ن 🐝🤌
بعد آدرین به پدرش میگه ولی پدرش اون دختر رو دوست نداره و میگه ن😖😖😖😖
آدرین مرینت رو به کلبه ایی تو جنگل دعوت میکنه و بعد که مرینت میره به اون کلبه🖤
آدرین بهش میگه : من خیلی دوست دارم .. اما ن پدرم ن دوستم کلویی قبول نمیکنن 😭
مرینت میگه:هیچ اشکالی نداره ما همدیگه رو دوست داریم و همیشه هم باهمیم 😁🤌
آدرین آره درگوشت رو بیار :بوسسسسسسس :
آدرین لپ مرینت رو بوس میکنه مرینت لپاش قرمز میشه👇👆
وای چقدر بهم میان کلویی که خیلی حسوده به آلیا و نینو میگه آدرین مرینت رو بوسیده و آلیا و نینو میگن :واقعااااااااااااااا بعد از خوشحالی بال درمیارن و کلویی هم از حسودی میترکه😅
خب پایان
تا داستان بعدی بای داستان بعدی در آمار ۹۰ گزاشته میشه😛🐈⬛🐞
۲.۲k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.