احساس گمشده «۶»
پرش زمانی به فردا صبح
با حس دردی که زیر شکمت داشتی از خواب پاشدی .
متوجه نبود کوک شدی ، سعی کردی از روس تخت بلند شی تا بری و قرص ورداری .
اما به محظ نشستن زیر دلت تیر کشید و جیق خفه ای زدی .
+ خدا خرت کنه جئون
_ چرا اون وقت فرشته ؟
+ ……
_ حالت خوبه ؟
+…….
_ چرا هیچی نمیگی
تمام توانت رو جمع کردی تا بلخره تونستی از روی تخت بلند شی .
آروم قدم هات رو به سمت خروجی اتاق ورداشتی .
که دوباره با حس دردی که داشتی نزدیک بود بیوفتی زمین ،
اما تو بغل کسی فرود اومدی .
_ چرا انقد لجبازی میکنی و نمیگی که چته ؟
+ ولم کن آقای جئون
_ آقای جئون ؟ هه خنده داره ، هنوز بعد رابطه هم بهم میگی آقای جئون ؟ تو چه مرگته ؟ چرا میخای آنقدر منو حرص بدی دختر ؟
+ منو تو به اجبار ازدواج کردیم ، پس آنقدر ازم توقع نداشته باش
_ چرا تو نمیفهمی که دوست دارم ؟ « داد»
ینی آنقدر فهمیدنش سخته ؟
+ جونگکوک خواهش میکنم دست از سرم وردار ، من هیچ حسی نسبت بهت ندارم
و بدون اجازه دادن صحبت به پسر از اتاق خارج شد .
با حس دردی که زیر شکمت داشتی از خواب پاشدی .
متوجه نبود کوک شدی ، سعی کردی از روس تخت بلند شی تا بری و قرص ورداری .
اما به محظ نشستن زیر دلت تیر کشید و جیق خفه ای زدی .
+ خدا خرت کنه جئون
_ چرا اون وقت فرشته ؟
+ ……
_ حالت خوبه ؟
+…….
_ چرا هیچی نمیگی
تمام توانت رو جمع کردی تا بلخره تونستی از روی تخت بلند شی .
آروم قدم هات رو به سمت خروجی اتاق ورداشتی .
که دوباره با حس دردی که داشتی نزدیک بود بیوفتی زمین ،
اما تو بغل کسی فرود اومدی .
_ چرا انقد لجبازی میکنی و نمیگی که چته ؟
+ ولم کن آقای جئون
_ آقای جئون ؟ هه خنده داره ، هنوز بعد رابطه هم بهم میگی آقای جئون ؟ تو چه مرگته ؟ چرا میخای آنقدر منو حرص بدی دختر ؟
+ منو تو به اجبار ازدواج کردیم ، پس آنقدر ازم توقع نداشته باش
_ چرا تو نمیفهمی که دوست دارم ؟ « داد»
ینی آنقدر فهمیدنش سخته ؟
+ جونگکوک خواهش میکنم دست از سرم وردار ، من هیچ حسی نسبت بهت ندارم
و بدون اجازه دادن صحبت به پسر از اتاق خارج شد .
۶۰۵
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.