انجمن شاعران مرده
جانگ می : سلام
لی هیون (پدر جانگ می ) : سلام عزیزم بیا داخل بشین
جانگ می : ( رفتم نشستم دقیقا روبه رو اون پسر جون و یک مرد هم کنارش بود ) تو فکر بودم که پدرم گفت
خوب مستر کانگ این دخترم هستن که بهتون گفتم
جانگ می : پدر میخواهید معرفی کنین و بگید دقیقا اینجا داره چه اتفاقی میوفته
کانگ : خوب عزیزم من کانگ سون هستم ریس شرکت مد در فرانسه و این پسرم کانگ مینهو که وارث کل دارایم هست
جانگ می : بله خوش بختم منم لی جانگ می هستم ولی اینا که گفتید به من چه ارتباطی داره
پدر جانگ می : ارتباطش اینکه تو باید با پسر آقای لی ازدواج کنی
جانگ می : اون وقت کی همچنین تصمیمی گرفته بدون اینکه نظر منو بپرسه و من الان آمادگی ازدواج ندارم نه تنها با ایشون بلکه با هیچ کس
پدر جانگ می : بسهه (با صدای بلند کل اتاق برای لحظه ی ساکت شد
جانگ می : یعنی ... یعنی پسر شما با این ازدواج مشکلی نداره فقط اون که دوست نداره اینجا منم چرا جواب نمیدی باتوم کانگ مینهو(با بغض و لکنت )
کانگ مینهو : چون من دوست دارم و خیلی وقته اینو به پدرم و پدرت گفتم و از این ازدواج کوتاه هم نمیام
جانگ می : چی ..دوستم داری تو که اصلا منو ندیدی تا حالا
کانگ مینهو : چرا دیدمت ما تو دوران کودکی به یک مدرسه میرفتیم من اون موقع ۴ سال بزرگ تر از تو بودم
جانگ می : حالا یادم اومد تو همون پسر تخس و خفن تو مدرسه بودی که همه دخترا دورت بودن
مینهو :آره همونم از همون موقع دوست داشتم و قرار شد وقتی ۱۷ سالت شد با هم ازدواج کنیم
جانگ می : ولی من یادم نمیاد با همچنین قرار دادی موافقت کرده باشم
پدر جانگ می : من این قرارداد رو تایید کردم و تو این هفته باهم ازدواج میکنید ( محکم با صدای بلند
جانگ می : آره پدر برای شما که نباید ناراحت کننده باشه از دست مادر که راحت شدید حالا هم اینقدر طمع قدرت و پول بیشتر دارید و برای استحکام خانوادگی و هر کوفت دیگه میخواید من به اجبار ازدواج کنم قطعا... ( حرفش با سیلی پدرش قطع شد
جانگ می :( باورم نمیشد پدرم برای اولین به من سیلی زده بود اونم جلوی بقیه ) ازتون متنفرم از همتون متنفرم اگر مادر اینجا بود شاید الان اینجوری نمیشد ( با گریه از دفتر پدرش دوید بیرون )
پدر جانگ می :( دستش و رو صورتش گذاشت) نباید این کارو میکردم لعنت به من
مینهو : من میرم دنبالش آرومش میکنم برش میگردونم
جانگ می : سریع سوار ماشین شدم به راننده شخصیم گفتم زودتر بره خونه تو ماشین که بودم حالم خیلی بد به عمارت که رسیدم سریع رفتم تو اتاقم در قفل کردم از پنجره داشتم به باغ مورد علاقه مادرم نگاه میکردم که ...
لی هیون (پدر جانگ می ) : سلام عزیزم بیا داخل بشین
جانگ می : ( رفتم نشستم دقیقا روبه رو اون پسر جون و یک مرد هم کنارش بود ) تو فکر بودم که پدرم گفت
خوب مستر کانگ این دخترم هستن که بهتون گفتم
جانگ می : پدر میخواهید معرفی کنین و بگید دقیقا اینجا داره چه اتفاقی میوفته
کانگ : خوب عزیزم من کانگ سون هستم ریس شرکت مد در فرانسه و این پسرم کانگ مینهو که وارث کل دارایم هست
جانگ می : بله خوش بختم منم لی جانگ می هستم ولی اینا که گفتید به من چه ارتباطی داره
پدر جانگ می : ارتباطش اینکه تو باید با پسر آقای لی ازدواج کنی
جانگ می : اون وقت کی همچنین تصمیمی گرفته بدون اینکه نظر منو بپرسه و من الان آمادگی ازدواج ندارم نه تنها با ایشون بلکه با هیچ کس
پدر جانگ می : بسهه (با صدای بلند کل اتاق برای لحظه ی ساکت شد
جانگ می : یعنی ... یعنی پسر شما با این ازدواج مشکلی نداره فقط اون که دوست نداره اینجا منم چرا جواب نمیدی باتوم کانگ مینهو(با بغض و لکنت )
کانگ مینهو : چون من دوست دارم و خیلی وقته اینو به پدرم و پدرت گفتم و از این ازدواج کوتاه هم نمیام
جانگ می : چی ..دوستم داری تو که اصلا منو ندیدی تا حالا
کانگ مینهو : چرا دیدمت ما تو دوران کودکی به یک مدرسه میرفتیم من اون موقع ۴ سال بزرگ تر از تو بودم
جانگ می : حالا یادم اومد تو همون پسر تخس و خفن تو مدرسه بودی که همه دخترا دورت بودن
مینهو :آره همونم از همون موقع دوست داشتم و قرار شد وقتی ۱۷ سالت شد با هم ازدواج کنیم
جانگ می : ولی من یادم نمیاد با همچنین قرار دادی موافقت کرده باشم
پدر جانگ می : من این قرارداد رو تایید کردم و تو این هفته باهم ازدواج میکنید ( محکم با صدای بلند
جانگ می : آره پدر برای شما که نباید ناراحت کننده باشه از دست مادر که راحت شدید حالا هم اینقدر طمع قدرت و پول بیشتر دارید و برای استحکام خانوادگی و هر کوفت دیگه میخواید من به اجبار ازدواج کنم قطعا... ( حرفش با سیلی پدرش قطع شد
جانگ می :( باورم نمیشد پدرم برای اولین به من سیلی زده بود اونم جلوی بقیه ) ازتون متنفرم از همتون متنفرم اگر مادر اینجا بود شاید الان اینجوری نمیشد ( با گریه از دفتر پدرش دوید بیرون )
پدر جانگ می :( دستش و رو صورتش گذاشت) نباید این کارو میکردم لعنت به من
مینهو : من میرم دنبالش آرومش میکنم برش میگردونم
جانگ می : سریع سوار ماشین شدم به راننده شخصیم گفتم زودتر بره خونه تو ماشین که بودم حالم خیلی بد به عمارت که رسیدم سریع رفتم تو اتاقم در قفل کردم از پنجره داشتم به باغ مورد علاقه مادرم نگاه میکردم که ...
۹.۰k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.