🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 147
#leoreza
سرش گذاشتم روسینم بوسه ای به موهاش زدم
پانیذ:رضاا رایانم نیس پیداش کن رایانم الان گشنه اشه تشنه اشه،خابش میاد ولی تو بغلم نیس نمیتونم حسش کنم بچم راحتت نیستش داره اذیتش میکنه رایانم برگردوند پیشم(گریه)
رضا:باشه هیشش اروم باشه درستش میکنم فقط یه امشبو بهت قول میدم فردا پیداش کنم فق یه امشبو طاقت بیار
دیگه حرفی نزد فقط هق هقاش بود که سکوت اتاق رو میشکست از خودم جداش کردم رنگ به رو نداشت
رضا:ببین با خودت چیکار کردی رایانو برمیگردونم خب پسرمونو میارمش سری تکون داد
پانیذ:حالم بده یه چیزی ته معده ام هس ایی
دستش گداشت زیر سینه اش
رضا:پاشو صورتتو بشور فردا میریم معاینه خب
وارد سرویس اتاق شدیم صورتش شستم و با حوله خشکش کردم
کل شبو تو اتاق رایان سپری کردیم هسچ کدوممون خاب به چشممون نمی اومد
فکر اینکه رایان بی تابی کنه و کسی ازش مراقبت نکنه قلبم درد میکرد فشرده میشد
فردا صبح رفتیم بر یه چکاپ زنان چون حالی واسش نمونده بود انقدر گریه کرده بود
هنو به نوبتمون مونده بود سرش رو شونه ام بود
پیامکی به گوشیم اومد و همون لحظه صدامون زدن نگاهی به پانید انداختم
پانیذ:همینجا بشین من میرم میام
بوسه ای به پیشونیش زدم
رضا:باشه هرجور راحتی اگه چیزی خواستی من بیرونم
سری تکون داد و رفت داخل اتاق گوشیم باز کردم پیامی از طرف ناشناس بازش کردم
ناشناس:ساحلم به این نتیجه رسیدم که بیشتر باید رو در رو حرف بزنیم اینجوری بهتر ساعت 5 به این ادرس
ساعت 10 بود وقت داشتم بر رد زدنش ولی با پیام دومش دست نگه داشتم
ساحل:اگه دست از پا خطا کنی رایان و از دست میدی چون انجام میدم مث مرگ اون پیرزن
گوشی رو خاموش کردم تف تو ذاتا کثیفت...
#paniz
دکتر:به نظر من برو یه ازمایش بارداری بده چون خیلی علائم حاملگی رو داری
پانیذ:میشه یه وقت دیگه
دکتر:نه عزیزم شما خیلی حالت ناجوره فک نکنم اینجوری ولت کنم برات برگه میدم تا زودتر کارت راه بیوفته فقط چند ساعت طول میکشع
سری تکون دادم از اناق زدم بیرون که رضا اومد سمتم نمیخاستم از الان نگرانش کنم
رضا:چیشد
پانیذ:ازمایش باید بدم هرچقدرم گفتم بعدا قبول نکردن
رضا:حتما یه چیزی میدونن تو بیا
پانیذ:باشه فقط کارمون که تموم شد با هم میریم دنبال رایان خب
مکثی کرد
رضا:باشه الان سلامتی تو مهم اول حالت خوب شه میریم دنبال پسرمون
سری تکون دادم رفتیم طبقه ی بالا که ازمایشگاه بود ازم خون گرفتن
گفتم بعد 40 دقیقه جوابش میاد
تو این 40 دقیقه من مردم و زنده شدم تا تموم بشه
اسممو صدا زدن تا برم برگه رو بگیرم نزاشتم رضا بره خودم رفتم برگه رو گرفتم و رفتم پیشه دکتر....
پارت 147
#leoreza
سرش گذاشتم روسینم بوسه ای به موهاش زدم
پانیذ:رضاا رایانم نیس پیداش کن رایانم الان گشنه اشه تشنه اشه،خابش میاد ولی تو بغلم نیس نمیتونم حسش کنم بچم راحتت نیستش داره اذیتش میکنه رایانم برگردوند پیشم(گریه)
رضا:باشه هیشش اروم باشه درستش میکنم فقط یه امشبو بهت قول میدم فردا پیداش کنم فق یه امشبو طاقت بیار
دیگه حرفی نزد فقط هق هقاش بود که سکوت اتاق رو میشکست از خودم جداش کردم رنگ به رو نداشت
رضا:ببین با خودت چیکار کردی رایانو برمیگردونم خب پسرمونو میارمش سری تکون داد
پانیذ:حالم بده یه چیزی ته معده ام هس ایی
دستش گداشت زیر سینه اش
رضا:پاشو صورتتو بشور فردا میریم معاینه خب
وارد سرویس اتاق شدیم صورتش شستم و با حوله خشکش کردم
کل شبو تو اتاق رایان سپری کردیم هسچ کدوممون خاب به چشممون نمی اومد
فکر اینکه رایان بی تابی کنه و کسی ازش مراقبت نکنه قلبم درد میکرد فشرده میشد
فردا صبح رفتیم بر یه چکاپ زنان چون حالی واسش نمونده بود انقدر گریه کرده بود
هنو به نوبتمون مونده بود سرش رو شونه ام بود
پیامکی به گوشیم اومد و همون لحظه صدامون زدن نگاهی به پانید انداختم
پانیذ:همینجا بشین من میرم میام
بوسه ای به پیشونیش زدم
رضا:باشه هرجور راحتی اگه چیزی خواستی من بیرونم
سری تکون داد و رفت داخل اتاق گوشیم باز کردم پیامی از طرف ناشناس بازش کردم
ناشناس:ساحلم به این نتیجه رسیدم که بیشتر باید رو در رو حرف بزنیم اینجوری بهتر ساعت 5 به این ادرس
ساعت 10 بود وقت داشتم بر رد زدنش ولی با پیام دومش دست نگه داشتم
ساحل:اگه دست از پا خطا کنی رایان و از دست میدی چون انجام میدم مث مرگ اون پیرزن
گوشی رو خاموش کردم تف تو ذاتا کثیفت...
#paniz
دکتر:به نظر من برو یه ازمایش بارداری بده چون خیلی علائم حاملگی رو داری
پانیذ:میشه یه وقت دیگه
دکتر:نه عزیزم شما خیلی حالت ناجوره فک نکنم اینجوری ولت کنم برات برگه میدم تا زودتر کارت راه بیوفته فقط چند ساعت طول میکشع
سری تکون دادم از اناق زدم بیرون که رضا اومد سمتم نمیخاستم از الان نگرانش کنم
رضا:چیشد
پانیذ:ازمایش باید بدم هرچقدرم گفتم بعدا قبول نکردن
رضا:حتما یه چیزی میدونن تو بیا
پانیذ:باشه فقط کارمون که تموم شد با هم میریم دنبال رایان خب
مکثی کرد
رضا:باشه الان سلامتی تو مهم اول حالت خوب شه میریم دنبال پسرمون
سری تکون دادم رفتیم طبقه ی بالا که ازمایشگاه بود ازم خون گرفتن
گفتم بعد 40 دقیقه جوابش میاد
تو این 40 دقیقه من مردم و زنده شدم تا تموم بشه
اسممو صدا زدن تا برم برگه رو بگیرم نزاشتم رضا بره خودم رفتم برگه رو گرفتم و رفتم پیشه دکتر....
۷.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.