Part7
ویو شوگا:
یهو به خودش اومد و محکم منو هل داد.
+ازت متنفرم ازت متنفرممم ولم کننننن
_آروم باش
+نمیشم ولم کنیننننن
ویو ات:
لعنتی خیلی خوب حرکات رزمی رو بلد بود ولی نقشم گرفته بود.
چشمم به چاقویی افتاد که اجوما تو سینی برای میوه ها گذاشته بود،
اونم متوجه شد که میخوام چاقو رو بردارم ولی من سریع تر از اون چاقو رو برداشتم و به شکمش فرو بردم.
افتاد زمین
سریع تفنگ رو برداشتم و فرار کردم و بادیگارد هارو تهدید کردم که شلیک میکنم.
از در اومدم بیرون و همه بادیگارد ها ریختن سر اون روانی
بالاخره تونسته بودم فرار کنم
بالاخره موفق شدم.
تا جایی که در توانم بود دویدم و به سمت کافه ای توش کار میکردم رفتم…
یهو به خودش اومد و محکم منو هل داد.
+ازت متنفرم ازت متنفرممم ولم کننننن
_آروم باش
+نمیشم ولم کنیننننن
ویو ات:
لعنتی خیلی خوب حرکات رزمی رو بلد بود ولی نقشم گرفته بود.
چشمم به چاقویی افتاد که اجوما تو سینی برای میوه ها گذاشته بود،
اونم متوجه شد که میخوام چاقو رو بردارم ولی من سریع تر از اون چاقو رو برداشتم و به شکمش فرو بردم.
افتاد زمین
سریع تفنگ رو برداشتم و فرار کردم و بادیگارد هارو تهدید کردم که شلیک میکنم.
از در اومدم بیرون و همه بادیگارد ها ریختن سر اون روانی
بالاخره تونسته بودم فرار کنم
بالاخره موفق شدم.
تا جایی که در توانم بود دویدم و به سمت کافه ای توش کار میکردم رفتم…
۲.۷k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.