ا.ت ویو
ا.ت ویو
داشتیم خونه تولد لیا رو جشن می گرفتیم
نامجون ویو
داشتیم از پارتی بر میگشتیم که دیدم کلید نداریم ..... پس رفتیم خونه همسایه هامون راستش من یونا رو میشناسم اون دوست خواهرمه
رفتیم خونشون
تق تق تق
ا.ت :کیه ؟
نامجون :ماییم
ا.ت :هانن؟
یونا :نامجونه ها
ا.ت :آهان
در رو باز کردیم و اعضا اومدن داخل
کم کم داشت دیر وقت میشد
پس برای اعضا ۳تا اتاق دادیم که همش ۳تا تخت داشت و خودمون هم رفتیم داخل اتاق
همه جنگی رفتیم رو تخت و گوشیامون رو در آوردیم (ژوننننن😔)
یونا : چچخبر چیکارا میکنید (من وقتی حرف کم میارم )
ا.ت :داش جلو چشماتیمااااا
لیا : نشسته ام به در نگاه میکنم درچبه احح میکشم
یونا : زهرمار لازم نکرده احح بکشی
صبح :
بیدار شدیم دیدیم اعضا دارن میخندن
بعد که قضیه رو فهمیدیم پشمامون ریخت
که جیمین اومد سمت لیا : میشه دوست پسرت باشم؟
نامجون اومد و موهای یونا رو ناز کرد وگفت من از اول عاشقت بودم و بلاخره تونستم مال خودم باشی
ا.ت بدخت مونده بود
که جین اومد و پیشونی ا.ت رو بوسید و گفت میخوای با ولد واید هندسام ازدواج کنی ؟
.
.
.اشکاتو پاک کن خودمم سینگلم 😐 💔
داشتیم خونه تولد لیا رو جشن می گرفتیم
نامجون ویو
داشتیم از پارتی بر میگشتیم که دیدم کلید نداریم ..... پس رفتیم خونه همسایه هامون راستش من یونا رو میشناسم اون دوست خواهرمه
رفتیم خونشون
تق تق تق
ا.ت :کیه ؟
نامجون :ماییم
ا.ت :هانن؟
یونا :نامجونه ها
ا.ت :آهان
در رو باز کردیم و اعضا اومدن داخل
کم کم داشت دیر وقت میشد
پس برای اعضا ۳تا اتاق دادیم که همش ۳تا تخت داشت و خودمون هم رفتیم داخل اتاق
همه جنگی رفتیم رو تخت و گوشیامون رو در آوردیم (ژوننننن😔)
یونا : چچخبر چیکارا میکنید (من وقتی حرف کم میارم )
ا.ت :داش جلو چشماتیمااااا
لیا : نشسته ام به در نگاه میکنم درچبه احح میکشم
یونا : زهرمار لازم نکرده احح بکشی
صبح :
بیدار شدیم دیدیم اعضا دارن میخندن
بعد که قضیه رو فهمیدیم پشمامون ریخت
که جیمین اومد سمت لیا : میشه دوست پسرت باشم؟
نامجون اومد و موهای یونا رو ناز کرد وگفت من از اول عاشقت بودم و بلاخره تونستم مال خودم باشی
ا.ت بدخت مونده بود
که جین اومد و پیشونی ا.ت رو بوسید و گفت میخوای با ولد واید هندسام ازدواج کنی ؟
.
.
.اشکاتو پاک کن خودمم سینگلم 😐 💔
۴۵۴
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.