پارت هفتم🦖 تنکیو از حمایت هاتون:))💗
کوک: میای یا ببرمت؟( جدی)
هوفی کشیدم و پشت سرش راه افتادم
رفتیم داخل که از بیرونش هم خوشگل تر بود
یه پسر با کت و شلوار روی مبل نشسته بود
سرمو پایین انداختم
که پسره گفت
....: کوک بازم دختر آوردی من چند بار بهت بگم آخه
کوک: عه تهیونگگگ...
چی تهیونگ؟!!!!!
تهیونگ: کوک تو......
سرمو بلند کردم
که چشم تو چشم شدیم
ا.ت: آقای کیم!!!
اخم غلیظی کرد و اومد و از دستم گرفت
تهیونگ: کوک این نمیتونه اینجا بمونه
کوک از دست دیگم گرفت
کوک: مثلا چرا
تهیونگ: ولش کننن گفتم نمیتونه بمونهه( داد)
کوک: منم ولشش نمیکنمم تهیونگ فهمیدییی( داد)
داشتم این وسط له میشدم
به فکر فرو رفته بودم و به زمین خیره شده بودم
خب یعنی من به یه ناشناس زنگ زدم که مافیا از آب دراومده اومده تو خونمو منو دزدیده بعد آورده خونش
من الان توی خونشم و با رئیسم روبرو شدم
یعنی اینکه رئیسمم مافیاست که با یه مافیا دوسته پس نتیجه گیری کلا آدمای دوربرم یه مشت
مافیان
ا.ت: جالبهه
هردوشون بهم خیره شدن
از فکر دراومدم
کوک: ته ولش کن من ازش دست نمیکشممم( داد و جدی)
تهیونگ که اینو شنید عصبانی شد و ولم کرد و رفت بیرون
کوک: ا.ت اتاقت طبقه بالاست در سیاهه برو منم میام
ا.ت: من نمی.....
حرفمو با نگاهش پس گرفتم و رفتم همون اتاقی که گفته بود
درو باز کردم اتاق تم سیاه و سفید داشت
تخت دونفره؟! ها؟!
کمدو باز کردم که یه قسمتش لباس های پسرانه بود و قسمتیش هم دخترانه
یعنی......
#فیک
چون حمایت کردید پارت بعدی رو یکم بعد میزارمم🤝🌚
هوفی کشیدم و پشت سرش راه افتادم
رفتیم داخل که از بیرونش هم خوشگل تر بود
یه پسر با کت و شلوار روی مبل نشسته بود
سرمو پایین انداختم
که پسره گفت
....: کوک بازم دختر آوردی من چند بار بهت بگم آخه
کوک: عه تهیونگگگ...
چی تهیونگ؟!!!!!
تهیونگ: کوک تو......
سرمو بلند کردم
که چشم تو چشم شدیم
ا.ت: آقای کیم!!!
اخم غلیظی کرد و اومد و از دستم گرفت
تهیونگ: کوک این نمیتونه اینجا بمونه
کوک از دست دیگم گرفت
کوک: مثلا چرا
تهیونگ: ولش کننن گفتم نمیتونه بمونهه( داد)
کوک: منم ولشش نمیکنمم تهیونگ فهمیدییی( داد)
داشتم این وسط له میشدم
به فکر فرو رفته بودم و به زمین خیره شده بودم
خب یعنی من به یه ناشناس زنگ زدم که مافیا از آب دراومده اومده تو خونمو منو دزدیده بعد آورده خونش
من الان توی خونشم و با رئیسم روبرو شدم
یعنی اینکه رئیسمم مافیاست که با یه مافیا دوسته پس نتیجه گیری کلا آدمای دوربرم یه مشت
مافیان
ا.ت: جالبهه
هردوشون بهم خیره شدن
از فکر دراومدم
کوک: ته ولش کن من ازش دست نمیکشممم( داد و جدی)
تهیونگ که اینو شنید عصبانی شد و ولم کرد و رفت بیرون
کوک: ا.ت اتاقت طبقه بالاست در سیاهه برو منم میام
ا.ت: من نمی.....
حرفمو با نگاهش پس گرفتم و رفتم همون اتاقی که گفته بود
درو باز کردم اتاق تم سیاه و سفید داشت
تخت دونفره؟! ها؟!
کمدو باز کردم که یه قسمتش لباس های پسرانه بود و قسمتیش هم دخترانه
یعنی......
#فیک
چون حمایت کردید پارت بعدی رو یکم بعد میزارمم🤝🌚
۱۱.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.