فیک جونگکوک ارباب سختگیر
پارت:11
+میگم ات تو بلد نیستی کراوات ببندی
-ها چرا ارباب بلدم
+اگ میشه بیا برام ببند
-باشه
ویو ات:
-رفتم نزدیکش و شروع کردم ب بستن کراواتش نفسای داغش داشت به صورتم میخورد
-میتونستم بفهمم ک داره نگام میکنه
+انگار ماهری توی بستن کراوات
-اره تا الا خیلی بستم
ویو جونگکوک:
بعد از اینکه گفت تا الان خیلی بستم نمیدونم چرا عصبانی شدم(هعی من ک میدونم🗿🤏🏽)
+چسبوندمش به دیوار و گفتم:
+مگه واسه کیا بستی تا الان
-وقتی میرفتم مدرسه واسه خودم
+اها خوبه
+همونجوری بهش بیشتر نزدیک شدم و گفتم:
+ببین تو مال منی حق نداری ب کسی نزدیک بشی
ویو ات:
*بعد از اینکه گفت:
+حق نداری ب کسی نزدیک بشی
-دستام رو گذاشتم رو سینش و خاستم هولش بدم ک بوسیدم من تو شوک بودم ک گفت:
+اینم مهر ک ت مال منی
داشت از در اتاق میرفت بیرون ک گفتم:
-چطور میتونی منو دوباره ببوسیی تو پدر و مادر منو کشتی و الا داری با من بازی میکنی
-من ازت بدم میاد از این خونه بدم میاد نمیخام اینجا باشم میخام برم ب زندگی قبلیم
ویو جونگکوک:
+حرف هاش رو داشت با گریه میگفت ولی رفتم سمتش و بازوش رو گرفتم و ب خودم نزدیکش کردم
+پدر توعم خواهر منو کشت
-چ چی پدر من همچین کاری نمیکنه
+وقتی از هیچی خبر نداری حرف نزن
+و اتاق رو ترک کردم
ویو ات:
-اون داشت چی میگفت پدر من این کارو نکرده
ویو جونگکوک:
+باید بهش میفهموندم ک کی جلوش وایساده چطور بعد از اونهمه شکنجه و زخمایی ک روی بدنشه هنوز نفهمیده با من چطور حرف بزنه امشب بهت نشون میدم خانم ات(خدا ب خیر کنه🥸)
ویو تهیونگ:
*به به چ عجب اومدی
+اصلا اعصاب ندارم
*باشه بابا من ک چیزی نگفتم
ویو ات:
-لینا بهم گفته بود ک امشب باید ی غذای خوشمزه درست کنم واسه ارباب کیم و ارباب جئون
-لینا میمردی بهم کمک بکنی به بهونه ی شستم لباسا رفتی
تو فکر بودم ک ......
پارت:12
# پخخ
-جیغغغغغ
😂😂😂😂😂 #
-لیناااا خیلی بدییییییی
# اینقدر غرق تو فکر بودی اصلا نفهمیدی من اومدم
-خیلی بیشعوری
# ممنون
-گگگ
# برو عمتو مسخره کن
-برو تا نبینمت
#باشه رفتم
ویو جونگکوک:
+به تهیونگ گفتم که کار دارم و اونم گفت که باید بره سر ی معامله منم رفتم تا به کارم برسم
(یادتون ک نرفته هانا ب کوک خیانت کرده بود🥸)
(اندکی بعد)
+وارد اون اتاق شدم و با هانا ک بسته شده بود و غرق در خون بود روبه رو شدم
نیشخندی زدمو گفتم:
+فکر کردی ب من خیانت کنی من نمیفهمم
×حالم ازت بهم میخوره
+هرزه فک کردی کی هستی ک من خیانت کردی
×از همون اول هم دوست نداشتم
+دارع جالب میشه
از دید ادمین:
کوک تفنگش رو در اورد و روی سر هانا گذاشت
×منو ببخش تورو خدا منو بب....
جونگکوک اونو کشت
+جنازشو از اینجا ببرین
$چشم قربان
ویو جونگکوک:
+رفتم بار و به تهیونگ پیام دادم که من امشب دیر برمیگردم منتظر من نباشین
+اصلا نمیدونم چقدر الکل خوردم
+یهو ی دختری اومد و روی پام نشست و گفت:
(علامت دختره÷)
÷ددی میخای باهم بریم تو یکی از اتاقا
جونگکوک با حالت مستی گفت:
+به من دست نزن تو اجازه ی همچین کاری رو نداری و دختره رو هل داد و رفت بیرون
روبه بادیگارد :
+منو ببر خونه
و سوار ماشین شد
رسید خونه و مستقیم رفت......
جهت سریع تر تمام شدنش دوتا پارت رو باهم گذاشتم
توی دوتا پارت دیگه سعی میکنم تمامش کنم
+میگم ات تو بلد نیستی کراوات ببندی
-ها چرا ارباب بلدم
+اگ میشه بیا برام ببند
-باشه
ویو ات:
-رفتم نزدیکش و شروع کردم ب بستن کراواتش نفسای داغش داشت به صورتم میخورد
-میتونستم بفهمم ک داره نگام میکنه
+انگار ماهری توی بستن کراوات
-اره تا الا خیلی بستم
ویو جونگکوک:
بعد از اینکه گفت تا الان خیلی بستم نمیدونم چرا عصبانی شدم(هعی من ک میدونم🗿🤏🏽)
+چسبوندمش به دیوار و گفتم:
+مگه واسه کیا بستی تا الان
-وقتی میرفتم مدرسه واسه خودم
+اها خوبه
+همونجوری بهش بیشتر نزدیک شدم و گفتم:
+ببین تو مال منی حق نداری ب کسی نزدیک بشی
ویو ات:
*بعد از اینکه گفت:
+حق نداری ب کسی نزدیک بشی
-دستام رو گذاشتم رو سینش و خاستم هولش بدم ک بوسیدم من تو شوک بودم ک گفت:
+اینم مهر ک ت مال منی
داشت از در اتاق میرفت بیرون ک گفتم:
-چطور میتونی منو دوباره ببوسیی تو پدر و مادر منو کشتی و الا داری با من بازی میکنی
-من ازت بدم میاد از این خونه بدم میاد نمیخام اینجا باشم میخام برم ب زندگی قبلیم
ویو جونگکوک:
+حرف هاش رو داشت با گریه میگفت ولی رفتم سمتش و بازوش رو گرفتم و ب خودم نزدیکش کردم
+پدر توعم خواهر منو کشت
-چ چی پدر من همچین کاری نمیکنه
+وقتی از هیچی خبر نداری حرف نزن
+و اتاق رو ترک کردم
ویو ات:
-اون داشت چی میگفت پدر من این کارو نکرده
ویو جونگکوک:
+باید بهش میفهموندم ک کی جلوش وایساده چطور بعد از اونهمه شکنجه و زخمایی ک روی بدنشه هنوز نفهمیده با من چطور حرف بزنه امشب بهت نشون میدم خانم ات(خدا ب خیر کنه🥸)
ویو تهیونگ:
*به به چ عجب اومدی
+اصلا اعصاب ندارم
*باشه بابا من ک چیزی نگفتم
ویو ات:
-لینا بهم گفته بود ک امشب باید ی غذای خوشمزه درست کنم واسه ارباب کیم و ارباب جئون
-لینا میمردی بهم کمک بکنی به بهونه ی شستم لباسا رفتی
تو فکر بودم ک ......
پارت:12
# پخخ
-جیغغغغغ
😂😂😂😂😂 #
-لیناااا خیلی بدییییییی
# اینقدر غرق تو فکر بودی اصلا نفهمیدی من اومدم
-خیلی بیشعوری
# ممنون
-گگگ
# برو عمتو مسخره کن
-برو تا نبینمت
#باشه رفتم
ویو جونگکوک:
+به تهیونگ گفتم که کار دارم و اونم گفت که باید بره سر ی معامله منم رفتم تا به کارم برسم
(یادتون ک نرفته هانا ب کوک خیانت کرده بود🥸)
(اندکی بعد)
+وارد اون اتاق شدم و با هانا ک بسته شده بود و غرق در خون بود روبه رو شدم
نیشخندی زدمو گفتم:
+فکر کردی ب من خیانت کنی من نمیفهمم
×حالم ازت بهم میخوره
+هرزه فک کردی کی هستی ک من خیانت کردی
×از همون اول هم دوست نداشتم
+دارع جالب میشه
از دید ادمین:
کوک تفنگش رو در اورد و روی سر هانا گذاشت
×منو ببخش تورو خدا منو بب....
جونگکوک اونو کشت
+جنازشو از اینجا ببرین
$چشم قربان
ویو جونگکوک:
+رفتم بار و به تهیونگ پیام دادم که من امشب دیر برمیگردم منتظر من نباشین
+اصلا نمیدونم چقدر الکل خوردم
+یهو ی دختری اومد و روی پام نشست و گفت:
(علامت دختره÷)
÷ددی میخای باهم بریم تو یکی از اتاقا
جونگکوک با حالت مستی گفت:
+به من دست نزن تو اجازه ی همچین کاری رو نداری و دختره رو هل داد و رفت بیرون
روبه بادیگارد :
+منو ببر خونه
و سوار ماشین شد
رسید خونه و مستقیم رفت......
جهت سریع تر تمام شدنش دوتا پارت رو باهم گذاشتم
توی دوتا پارت دیگه سعی میکنم تمامش کنم
۷۴.۵k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.