پارت ۱۶
یه تاکسی گرفتم و راه افتادم دمه در خونه نگهبانها از اونجایی که منو میشناخت درو باز کرد خدمتکارا بیشترشون رفته بودن تو تعجب بوم پس جونگکوک کجاست؟ رفتم طبقه ی بالا یه صدای ناله میومد از طرف اتاق کوک بود جلوتر رفتم دیدم صدای گریه ی خیلی بلنده ترسیدم و زود درو باز کردم اتاق چراقاش خاموش بود همه ی عکسای دونفرمون روی تخت و زمین پخش بود کوک هم اون طرف تخت نشسته بود و تو دستش طیغ بود وقتی همچین صحنه ای رو دیدم یه جیغ بلند کشیدم همراهش گریم در اومد نمیتونستم ببینم همه ی دار و ندارم داره جلوی خودم خودکشی می کنه گریم بند نمی اومد وقتی منو دید تیغ و پشتش قائم کرد
+داشتی با خودت چیکار می کردم احمق ها داشتی با زندگیم چیکار می کردی(گریه بلند)
_هانا برو(بغض)
+نمی..خوام(گریه)
_میگم برو برو دیگه چیکارم داری ها اصلا چرا اومدی ها(گریش کم کم در اومد)
+چرا داشتی همچین کاری میکردی(گریه)
_نمی تونستم بدون تو زندگی کنم میدونستم دیگه برنمیگردی حالا هم برو لطفا(بغض)
+کوک اون تیرو بده من(کریه)
_نه نمیدم(بغض و حرسی)
+اونو بده میگم(گریه)
_اصلا میخوای چیکار تو بری یه دونه دیگه ور میدارم
+تو واقعا میخواستی خودکشی کنی؟(بغض)
_اوهوم(سرش پایینه)
یه دفعه گریه ی هانا شدید میشه
+هق هق کوک من غ..لط کردم هق تروخ.دا کاری نکن از دست..ت هق هق بدم باشه اصل.اا هرچی تو بگی خوبه فقق..ط دیگه هم..چین ک.ار.ی نکن باشه(گریه شدید)
+داشتی با خودت چیکار می کردم احمق ها داشتی با زندگیم چیکار می کردی(گریه بلند)
_هانا برو(بغض)
+نمی..خوام(گریه)
_میگم برو برو دیگه چیکارم داری ها اصلا چرا اومدی ها(گریش کم کم در اومد)
+چرا داشتی همچین کاری میکردی(گریه)
_نمی تونستم بدون تو زندگی کنم میدونستم دیگه برنمیگردی حالا هم برو لطفا(بغض)
+کوک اون تیرو بده من(کریه)
_نه نمیدم(بغض و حرسی)
+اونو بده میگم(گریه)
_اصلا میخوای چیکار تو بری یه دونه دیگه ور میدارم
+تو واقعا میخواستی خودکشی کنی؟(بغض)
_اوهوم(سرش پایینه)
یه دفعه گریه ی هانا شدید میشه
+هق هق کوک من غ..لط کردم هق تروخ.دا کاری نکن از دست..ت هق هق بدم باشه اصل.اا هرچی تو بگی خوبه فقق..ط دیگه هم..چین ک.ار.ی نکن باشه(گریه شدید)
۱۰.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.