پارت ۸
ا.ت جونگ کوک و برد تو اتاقش جونگ کوک لباسشو در آورد ا.ت به بدن عضله ایش که تتو هام رو شونش بود از بالا کتفش تا پایین پر تتو بود ا.ت به خودش اومد و رفت سمت کوک و وسایل پانسمان رو آماده کرد واسه جونگ کوک جونگ کوک رو دراز کرد و زخمشو پانسمان کرد از اون داروهایی که درست کرده بود به زخمش مالید ا.ت:درد داری کوک:یکم به ا.ت نگاه کرد به اینکه مهربونه همینجوری نگاش میکرد و فراموش میکرد که دردی داره ا.ت:بلند شو که باند پیچیش کنم جونگ کوک بلند شد نشست ا.ت باند و برداشت رفت جلو پیچید دور کمرشو شیکمش جونگ کوک ویو
به چهره ا.ت خیره شدم ا.ت:چی اونجا بود که رفتی جنگیدی من:مزاحم بود منم کشتمش هردفع یه گرگینه رد میشه نگاش کردم من:تو که آسیب ندیدی دستشو رو موهاش کشیدم
ا.ت از این کار جونگ کوک شوکه شد که نوازشش میکرد کوک:ا.ت من دوست دارم کنارم باشی ا.ت:چی جونگ کوک خوبی تب نداری کوک:نه ا.ت خیلی جدی بودم کمر ا.ت رو گرفت نزدیک خودش کرد لباشو رو لبایه نرم ا.ت گذاشت ا.ت سعی میکرد مقاومت کنه ولی جونگ کوک خیلی زور داشت جوری ا.ت رو میبوسید که آرامش رو تو قلبش داشت جدا شد از ا.ت ا.ت قلبش به لرزه در اومد ا.ت هم بدش نیومد و بوسه زیبایی رو شروع کردن باهم قبلش ازش تشکر کرد که جونشو نجات داده و بعد بوسش کرد جونگ کوک نمیزاشت ا.ت همراهی کنه و فقط اون میخواست چون دوست داشت زبونشو به لبایه ا.ت کشید جدا شدن از هم کوک:ا.ت من عاشق توام با گفتن این کلمه از زبون پسری که تا قبل ا.ت هیچاحساسی نداشت هیچ قلبی نداشت تعجب کرده بود که این پسره مغرور عاشق یه دختر انسان شده ولی مهربون و زیبا ا.ت رو محکم بغل کرد کوک:قول میدم هیچ وقت باعث نشم تو آسیب ببینی نمیخوام از دستت بدم ا.ت ا.ت:بهم زمان بده تا بتونم خوب بشناسمت کوک:ب باشه زمان میدم تو مال منی ا.ت مال من ا.ت لبخند آرومی زد و رفت اونور ا.ت:استراحت کن به زخمت فشار نیار
به چهره ا.ت خیره شدم ا.ت:چی اونجا بود که رفتی جنگیدی من:مزاحم بود منم کشتمش هردفع یه گرگینه رد میشه نگاش کردم من:تو که آسیب ندیدی دستشو رو موهاش کشیدم
ا.ت از این کار جونگ کوک شوکه شد که نوازشش میکرد کوک:ا.ت من دوست دارم کنارم باشی ا.ت:چی جونگ کوک خوبی تب نداری کوک:نه ا.ت خیلی جدی بودم کمر ا.ت رو گرفت نزدیک خودش کرد لباشو رو لبایه نرم ا.ت گذاشت ا.ت سعی میکرد مقاومت کنه ولی جونگ کوک خیلی زور داشت جوری ا.ت رو میبوسید که آرامش رو تو قلبش داشت جدا شد از ا.ت ا.ت قلبش به لرزه در اومد ا.ت هم بدش نیومد و بوسه زیبایی رو شروع کردن باهم قبلش ازش تشکر کرد که جونشو نجات داده و بعد بوسش کرد جونگ کوک نمیزاشت ا.ت همراهی کنه و فقط اون میخواست چون دوست داشت زبونشو به لبایه ا.ت کشید جدا شدن از هم کوک:ا.ت من عاشق توام با گفتن این کلمه از زبون پسری که تا قبل ا.ت هیچاحساسی نداشت هیچ قلبی نداشت تعجب کرده بود که این پسره مغرور عاشق یه دختر انسان شده ولی مهربون و زیبا ا.ت رو محکم بغل کرد کوک:قول میدم هیچ وقت باعث نشم تو آسیب ببینی نمیخوام از دستت بدم ا.ت ا.ت:بهم زمان بده تا بتونم خوب بشناسمت کوک:ب باشه زمان میدم تو مال منی ا.ت مال من ا.ت لبخند آرومی زد و رفت اونور ا.ت:استراحت کن به زخمت فشار نیار
۶۸.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.