بی رحم
#بی_رحم
part 4
حقم داشت من اون روز بدجور قلبشو شکوندم
اما تقصیر من نبود راه دیگه ای نداشتم
دوباره پیش پدر و مادرم برگشتم
اوتا بدجور مشغول مهمونی بودن و زیاد به من توجه نمیکردم منم فقط گوشه ای نشسته بودم
بعد از اتفاق چند دقیقه پیش میلم به مهمونی کاملا از بین رفت
یکی از لیوانای نوشیدنی که روی میز بود رو برداشتم و کمی ازش رو نوشیدم
مزه ی خوبی داشت و ازش خوشم اومده بود
مدت زیادی بود که اونجا نشسته بودم دوباره نگاهی به ساعت گوشیم انداختم دیگه چیز زیادی تا تموم شدن مهمونی نمونده بود
زیاد حالم خوش نبود پس پالتوم رو همراه با کیفم رو برداشتم
و راننده رو هم خبر کردم تا بیاد دنبالم
پیش پدر مادرم رفتم که با مهمونا مشغول بودن از اونا و از مهمونا خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم
ویو جیمین
تنها دلیای که امشب به این مهمونی اومدم وجود اون یوری تو این مهمونی بود نمیخواستم مهمونی که برای اون روز خاصی بود رو از دست بدم
اما اونجور که میخواستم این مهمونی پیش نرفت
بعد از خروج اون از مهمونی منم دیگه دلیلی برای موندن توی اینجا نداشتم پس کلید ماشینم رو برداشتم و به سمت خونم حرکت کردم
با اینکه خیلی نوشیده بودم و فکر کنم یکم مست بودم اما اونقدرا مست نبودم که نتونم رانندگی کنم
وقتی رسیدم کلید رو دادم به نگهبان تا ماشین رو ببره پارکینگ منم
خودمم به سمت اتاق رفتم کتم رو روی تخت انداختم
چندتا از دکمه های پیراهنم رو باز کردم و روی تخت نشستم
خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم من خیلی وقته بیخیال دوست داشتن اون دختر شده بودم پس چرا امشب از خود بی خود بودم
به سمت کمد لباسی رفتم و لباسم رو با یه تیشرت مشکی و شلوار مشکلی عوض کردم
نمیدونم چرا اما میخواستم امشب کاملا مست کنم
پس به سمت اشپز خونه رفتم و یکی از شیشه های شراب رو برداشتم و به سمت بالکن اتاقم رفتم
امشب هوای خیلی خوبی بود
مدتی بود که در حال نوشیدن بودم فکر کنم اونقدر نوشیده بودم که تقریبا هوشیاریم درست دست خودم نبود فکر کنم امشب همینجا تمومش کنم بهتره
یه نگاه به شیشه ی شراب انداختم تقریبا فقط اندازه ی یه پیک دیگه توش مونده بود
کی انقدر نوشیدم
اون مقداری هم که مونده بود رو برای خودم توی گلس ریختم و سر زدم
فکر کنم با این پیک اخر کاملا مست شده بود از بالکن خارج شدم و به سمت تخت رفتم
خیلی گرمم بود پس تیشرت مشکیم رو بیرون اوردم و روی تخت خوابیدم
اونقدر مست بودم که خیلی سریع خوابم برد
ویو یوری
امروز اولین روز کاریم بود کنجکاو بودم امروز قراره با چه کسایی توی شرکت سر کار داشته باشم
part 4
حقم داشت من اون روز بدجور قلبشو شکوندم
اما تقصیر من نبود راه دیگه ای نداشتم
دوباره پیش پدر و مادرم برگشتم
اوتا بدجور مشغول مهمونی بودن و زیاد به من توجه نمیکردم منم فقط گوشه ای نشسته بودم
بعد از اتفاق چند دقیقه پیش میلم به مهمونی کاملا از بین رفت
یکی از لیوانای نوشیدنی که روی میز بود رو برداشتم و کمی ازش رو نوشیدم
مزه ی خوبی داشت و ازش خوشم اومده بود
مدت زیادی بود که اونجا نشسته بودم دوباره نگاهی به ساعت گوشیم انداختم دیگه چیز زیادی تا تموم شدن مهمونی نمونده بود
زیاد حالم خوش نبود پس پالتوم رو همراه با کیفم رو برداشتم
و راننده رو هم خبر کردم تا بیاد دنبالم
پیش پدر مادرم رفتم که با مهمونا مشغول بودن از اونا و از مهمونا خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم
ویو جیمین
تنها دلیای که امشب به این مهمونی اومدم وجود اون یوری تو این مهمونی بود نمیخواستم مهمونی که برای اون روز خاصی بود رو از دست بدم
اما اونجور که میخواستم این مهمونی پیش نرفت
بعد از خروج اون از مهمونی منم دیگه دلیلی برای موندن توی اینجا نداشتم پس کلید ماشینم رو برداشتم و به سمت خونم حرکت کردم
با اینکه خیلی نوشیده بودم و فکر کنم یکم مست بودم اما اونقدرا مست نبودم که نتونم رانندگی کنم
وقتی رسیدم کلید رو دادم به نگهبان تا ماشین رو ببره پارکینگ منم
خودمم به سمت اتاق رفتم کتم رو روی تخت انداختم
چندتا از دکمه های پیراهنم رو باز کردم و روی تخت نشستم
خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم من خیلی وقته بیخیال دوست داشتن اون دختر شده بودم پس چرا امشب از خود بی خود بودم
به سمت کمد لباسی رفتم و لباسم رو با یه تیشرت مشکی و شلوار مشکلی عوض کردم
نمیدونم چرا اما میخواستم امشب کاملا مست کنم
پس به سمت اشپز خونه رفتم و یکی از شیشه های شراب رو برداشتم و به سمت بالکن اتاقم رفتم
امشب هوای خیلی خوبی بود
مدتی بود که در حال نوشیدن بودم فکر کنم اونقدر نوشیده بودم که تقریبا هوشیاریم درست دست خودم نبود فکر کنم امشب همینجا تمومش کنم بهتره
یه نگاه به شیشه ی شراب انداختم تقریبا فقط اندازه ی یه پیک دیگه توش مونده بود
کی انقدر نوشیدم
اون مقداری هم که مونده بود رو برای خودم توی گلس ریختم و سر زدم
فکر کنم با این پیک اخر کاملا مست شده بود از بالکن خارج شدم و به سمت تخت رفتم
خیلی گرمم بود پس تیشرت مشکیم رو بیرون اوردم و روی تخت خوابیدم
اونقدر مست بودم که خیلی سریع خوابم برد
ویو یوری
امروز اولین روز کاریم بود کنجکاو بودم امروز قراره با چه کسایی توی شرکت سر کار داشته باشم
۸.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.