رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت پنجم:
(این اتاق بر اساس واقعیت)
دری با دایره ای وسطش که عکسی از چهره ی ناز ومعصوم دنیا
داخل اتاق و خودتون بچینید اما روی دیواری روبروی در عکس دنیا به صورت رنگ روغن و حالت کاشی مانند کشیده شده
(تا همینجا)
رفتم اتاق خودم
(خودتون بچینیدش با ست طلایی مشکی😃 )
پشت در اتاق دیواری بود
عکس و با احتیاط روش چسبوندم
به چشاش خیره شدم
_بذار یبار از نزدیک ببینمش دنیا
چشام و بستم و از اتاق زدم بیرون
سوار ماشینم شدم
اهنگی پخش شد
اهنگی از مهراب
(مرگ مهراب _ایمان نولاو ، مهراب)
تو خیابونا میتازوندم
بی پروا
بی مقصد مشخصی
بی هدف
فقط یه جمله تو سرم اکو میشد
اگه دیگه دنیا نذاره ببینمش میرم اون دنیا دیدنش
در همین حد
(دوماه بعد)
(اریا)
_ارشام به ولای علی کشتمت به قران کشتمت،میکشمتتتتتتتتتتتت
همینطور توی حیاط بیمارستان دنبال هم میدویدیم
عینهو دوتا بچه دوساله
ارشام با صدایی بچگونه گفت
_اگه تونستی من و بگیری اگه تونستی
بعدم زبونشو در اوردو دوید
کل بیمارستان مثل اینا که دارن عقب مونده هارو میبینن نگامون میکردم
_ارشام ابروم و بردی وایسا کثافط
باز یاد چند دقیقه ی پیش افتادم و جری تر شدم
تند تر دنبال ارشام دویدم
_ارشام بیشعور
ارشام خر
ارشام نکبت
ارشام کثافط
وایسا
به دستش نگاه کردم وقتی اون وسیلرو دیدم چنان دویدم و پریدم رو ارشام که پرت شد کف زمین
دستش و گرفت رورصورتش
با صدایی که ته خنده توش موج میزد گفت
ارشام_تو رو خدا من و نزن بگیر بگیر
بعدم تند تند وسیلرو جلوم تکونش میداد
گرفتمش و یه پس گردنی محکم نثاره ارشام کردم
_بوزینه گوریل
...........
نظر بدین❤
پارت پنجم:
(این اتاق بر اساس واقعیت)
دری با دایره ای وسطش که عکسی از چهره ی ناز ومعصوم دنیا
داخل اتاق و خودتون بچینید اما روی دیواری روبروی در عکس دنیا به صورت رنگ روغن و حالت کاشی مانند کشیده شده
(تا همینجا)
رفتم اتاق خودم
(خودتون بچینیدش با ست طلایی مشکی😃 )
پشت در اتاق دیواری بود
عکس و با احتیاط روش چسبوندم
به چشاش خیره شدم
_بذار یبار از نزدیک ببینمش دنیا
چشام و بستم و از اتاق زدم بیرون
سوار ماشینم شدم
اهنگی پخش شد
اهنگی از مهراب
(مرگ مهراب _ایمان نولاو ، مهراب)
تو خیابونا میتازوندم
بی پروا
بی مقصد مشخصی
بی هدف
فقط یه جمله تو سرم اکو میشد
اگه دیگه دنیا نذاره ببینمش میرم اون دنیا دیدنش
در همین حد
(دوماه بعد)
(اریا)
_ارشام به ولای علی کشتمت به قران کشتمت،میکشمتتتتتتتتتتتت
همینطور توی حیاط بیمارستان دنبال هم میدویدیم
عینهو دوتا بچه دوساله
ارشام با صدایی بچگونه گفت
_اگه تونستی من و بگیری اگه تونستی
بعدم زبونشو در اوردو دوید
کل بیمارستان مثل اینا که دارن عقب مونده هارو میبینن نگامون میکردم
_ارشام ابروم و بردی وایسا کثافط
باز یاد چند دقیقه ی پیش افتادم و جری تر شدم
تند تر دنبال ارشام دویدم
_ارشام بیشعور
ارشام خر
ارشام نکبت
ارشام کثافط
وایسا
به دستش نگاه کردم وقتی اون وسیلرو دیدم چنان دویدم و پریدم رو ارشام که پرت شد کف زمین
دستش و گرفت رورصورتش
با صدایی که ته خنده توش موج میزد گفت
ارشام_تو رو خدا من و نزن بگیر بگیر
بعدم تند تند وسیلرو جلوم تکونش میداد
گرفتمش و یه پس گردنی محکم نثاره ارشام کردم
_بوزینه گوریل
...........
نظر بدین❤
۳.۰k
۰۲ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.