درخواستی
#درخواستی
°چندپارتی کوک°پارت4
وقتی کات کردین و تورو با یکی دیگه میبینه
ویو کوک
ا٫ت و اون پسره سوار ماشین شدن و رفتن منم نتونستم کاری کنم
عصبی تهیونگ رو هول دادم و داد زدم:
_چرا جلومو گرفتی؟!چرا نذاشتی اون حرومزاده عوضی رو بکشم؟!اصلا کارای من به تو چه ربطی داره؟!چرا دخالت میکنی؟!اون عشقم..کل زندگیم رو با خودش برد منم نتونستم کاری کنم(با داد)
:جونگ کوک به خودت بیا چت شده؟ولت میکردم که چی بشه؟تو و ا٫ت دیگه باهم نیستین اون میتونه با هر کی دلش بخواد بره بیرون
_ولم میکردی که جون اون عوضی رو بگیرم هیچ کس جز من حق نداره بهش دست بزنه(با داد)
_(به تهیونگ اجازه ندادم حرف دیگه ای بزنه و اونجارو ترک کردم...برگشتم خونه اونقدر عصبی بودم که هرچی دوروبرم بود رو پرت کردم سمت دیوار..همه چیز رو میشکوندم و بلند داد میکشیدم کل خونه رو بهم ریختم حتی یک وسیله ی سالم تو خونه نمونده بود ولی هنوزم عصبی بودم حس میکردم آتیشی درونم بود که هر لحظه شعلهور تر میشد و هیچ چیز نمیتونست خاموشش کنه قلبم درد میکرد باورم نمیشد انقدر راحت از دوست داشتنم دست کشیده به همین راحتی ازم گذشت؟ولی....ولی آخه..آخه چطوری؟چرا؟(نشستم روی زمین و با دستام سرمو گرفتم)
(کوک اینجا بغض میکنه و بقیه حرفاشو با بغضی که گلوش رو چنگ میزد ادامه میده)
_و..ولی من...من بدون ا٫تم نمیتونم... نمیتونم بدون اون نفس بکشم نمیتونم ادامه بدم بدون ا٫تم نمیتونم ادامه بدم(بغض و یه اشک از چشمش میریزه)
_من هنوز عاشقشم...ا٫ت من هنوز عاشقتم هنوزم مثل قبلنا میپرستمت تو نمیتونی این کارو باهام بکنی نمیتونی مال کسی جز من بشی(با بغض)
_من همین یک ماه رو بزور گذروندم بزور دوریش رو تحمل کردم از این بیشتر نمیتونم...دیگه نمیتونم این درد رو تحمل کنم(با بغض)
_(با مشت میزدم تو سر خودم)احمق..جونگ کوک احمق...چرا اون روز نتونستم خودمو کنترل کنم...چرا بعدش ازش معذرت نخواستم..چرا نخواستم پیشم بمونه(شروع میکنه به گریه کردن و داد زدن)
_(پاشدم رفتم سمت بطری های مشروب یکیشون رو برداشتم و سر کشیدم..کافی نبود برای تسکین کردن دردی که دارم میکشم کافی نبود یکی دیگه برداشتم نشستم رو کاناپه پاکت سیگارمو از روی میز برداشتم..یکی از سیگارها رو گذاشتم بین لبام و روشنش کردم..هی به خودم لعنت میفرستادم..چطور گذاشتم انقدر راحت از دستم بره)
_(خیلی زیادروی کرده بودم به قدری مست بودم که کارام دست خودم نبود در حالی که به عکسای ا٫ت نگاه میکردم آخرین سیگاری که تو پاکت مونده بود رو برداشتم و روشن کردم....)
ادامه دارد....
بچه ها بخدا دیگه جا نیست پارت بعد رو فردا میزارم😙
°چندپارتی کوک°پارت4
وقتی کات کردین و تورو با یکی دیگه میبینه
ویو کوک
ا٫ت و اون پسره سوار ماشین شدن و رفتن منم نتونستم کاری کنم
عصبی تهیونگ رو هول دادم و داد زدم:
_چرا جلومو گرفتی؟!چرا نذاشتی اون حرومزاده عوضی رو بکشم؟!اصلا کارای من به تو چه ربطی داره؟!چرا دخالت میکنی؟!اون عشقم..کل زندگیم رو با خودش برد منم نتونستم کاری کنم(با داد)
:جونگ کوک به خودت بیا چت شده؟ولت میکردم که چی بشه؟تو و ا٫ت دیگه باهم نیستین اون میتونه با هر کی دلش بخواد بره بیرون
_ولم میکردی که جون اون عوضی رو بگیرم هیچ کس جز من حق نداره بهش دست بزنه(با داد)
_(به تهیونگ اجازه ندادم حرف دیگه ای بزنه و اونجارو ترک کردم...برگشتم خونه اونقدر عصبی بودم که هرچی دوروبرم بود رو پرت کردم سمت دیوار..همه چیز رو میشکوندم و بلند داد میکشیدم کل خونه رو بهم ریختم حتی یک وسیله ی سالم تو خونه نمونده بود ولی هنوزم عصبی بودم حس میکردم آتیشی درونم بود که هر لحظه شعلهور تر میشد و هیچ چیز نمیتونست خاموشش کنه قلبم درد میکرد باورم نمیشد انقدر راحت از دوست داشتنم دست کشیده به همین راحتی ازم گذشت؟ولی....ولی آخه..آخه چطوری؟چرا؟(نشستم روی زمین و با دستام سرمو گرفتم)
(کوک اینجا بغض میکنه و بقیه حرفاشو با بغضی که گلوش رو چنگ میزد ادامه میده)
_و..ولی من...من بدون ا٫تم نمیتونم... نمیتونم بدون اون نفس بکشم نمیتونم ادامه بدم بدون ا٫تم نمیتونم ادامه بدم(بغض و یه اشک از چشمش میریزه)
_من هنوز عاشقشم...ا٫ت من هنوز عاشقتم هنوزم مثل قبلنا میپرستمت تو نمیتونی این کارو باهام بکنی نمیتونی مال کسی جز من بشی(با بغض)
_من همین یک ماه رو بزور گذروندم بزور دوریش رو تحمل کردم از این بیشتر نمیتونم...دیگه نمیتونم این درد رو تحمل کنم(با بغض)
_(با مشت میزدم تو سر خودم)احمق..جونگ کوک احمق...چرا اون روز نتونستم خودمو کنترل کنم...چرا بعدش ازش معذرت نخواستم..چرا نخواستم پیشم بمونه(شروع میکنه به گریه کردن و داد زدن)
_(پاشدم رفتم سمت بطری های مشروب یکیشون رو برداشتم و سر کشیدم..کافی نبود برای تسکین کردن دردی که دارم میکشم کافی نبود یکی دیگه برداشتم نشستم رو کاناپه پاکت سیگارمو از روی میز برداشتم..یکی از سیگارها رو گذاشتم بین لبام و روشنش کردم..هی به خودم لعنت میفرستادم..چطور گذاشتم انقدر راحت از دستم بره)
_(خیلی زیادروی کرده بودم به قدری مست بودم که کارام دست خودم نبود در حالی که به عکسای ا٫ت نگاه میکردم آخرین سیگاری که تو پاکت مونده بود رو برداشتم و روشن کردم....)
ادامه دارد....
بچه ها بخدا دیگه جا نیست پارت بعد رو فردا میزارم😙
۲۱.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.