تکپارتی ، هیسونگ
تکپارتی ، هیسونگ
# درخواستی
هیسونگ و ا / ت دو ساله که ازدواج کردن .
امروز ا / ت و هیسونگ به مهمونی دعوتن و تمام اعضای انهایپن هم اونجا هستن.
هیسونگ : ا / ت آماده شو دیگه کم کم باید بریم .
تو یکم قبل تر رفته بودی خیابون و تازه برگشتی و سرت درد میکرد.
ا / ت : هیسونگ یکم سرم درد میکنه تو برو من بعد تو میام میخوام یکم بخوابم تا سرم بهتر بشه.
هیسونگ : باشه هر جوری خودت دوست داری.
از زبون ا / ت : هیسونگ رفت و من چون یکم سرم درد میکرد خوابیدم.
وقتی از خواب پاشدم دست و صورتم و شستم و لباسی که هیسونگ برام خریده پوشیدم ( عکس میزارم. )
لباسم و پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتم مهمونی.
اولش که رفتم نیکی و هیسونگ و دیدم.
نیکی : سلام
ا / ت : سلام
هیسونگ : بالاخره اومدی؟ خیلی دیر کردی.
ا / ت : چون سرم درد میکرد خوابم برده بود. یعنی خیلی دیر شده؟ شام خوردید؟
هیسونگ : نه نخوردیم اما دیر اومدی.
ا / ت : ببخشید
هیسونگ : نیازی به معذرت خواهی نیست عشقم 😊
ا / ت : عام باشه.
رفتین داخل و غذا خوردین و تو به هیسونگ گفتی برین داخل حیاط تا یه چیزی به اون بگی.
ا / ت : هیسونگ میخوام یه چیزی بهت بگم
هیسونگ : چی شده پرنسسم؟ بهم بگو
ا / ت : هیسونگ من ......... خب راستش ........
هیسونگ : چی شده ا / ت؟
ا / ت : هیسونگ تو ...... قراره ....... بابا بشی.
هیسونگ : وایسا تو الان چی گفتی؟
ا / ت : ما قراره بچه دار بشیم.
هیسونگ : واقعا؟ 😃
ا / ت : آره
هیسونگ تو رو سفت بغل میکنه و با هم میرید به بقیه ی مهمون ها هم میگید 🙂
میدونم خیلی مسخره نوشتم 🥲💔
# درخواستی
هیسونگ و ا / ت دو ساله که ازدواج کردن .
امروز ا / ت و هیسونگ به مهمونی دعوتن و تمام اعضای انهایپن هم اونجا هستن.
هیسونگ : ا / ت آماده شو دیگه کم کم باید بریم .
تو یکم قبل تر رفته بودی خیابون و تازه برگشتی و سرت درد میکرد.
ا / ت : هیسونگ یکم سرم درد میکنه تو برو من بعد تو میام میخوام یکم بخوابم تا سرم بهتر بشه.
هیسونگ : باشه هر جوری خودت دوست داری.
از زبون ا / ت : هیسونگ رفت و من چون یکم سرم درد میکرد خوابیدم.
وقتی از خواب پاشدم دست و صورتم و شستم و لباسی که هیسونگ برام خریده پوشیدم ( عکس میزارم. )
لباسم و پوشیدم و سوار ماشین شدم و رفتم مهمونی.
اولش که رفتم نیکی و هیسونگ و دیدم.
نیکی : سلام
ا / ت : سلام
هیسونگ : بالاخره اومدی؟ خیلی دیر کردی.
ا / ت : چون سرم درد میکرد خوابم برده بود. یعنی خیلی دیر شده؟ شام خوردید؟
هیسونگ : نه نخوردیم اما دیر اومدی.
ا / ت : ببخشید
هیسونگ : نیازی به معذرت خواهی نیست عشقم 😊
ا / ت : عام باشه.
رفتین داخل و غذا خوردین و تو به هیسونگ گفتی برین داخل حیاط تا یه چیزی به اون بگی.
ا / ت : هیسونگ میخوام یه چیزی بهت بگم
هیسونگ : چی شده پرنسسم؟ بهم بگو
ا / ت : هیسونگ من ......... خب راستش ........
هیسونگ : چی شده ا / ت؟
ا / ت : هیسونگ تو ...... قراره ....... بابا بشی.
هیسونگ : وایسا تو الان چی گفتی؟
ا / ت : ما قراره بچه دار بشیم.
هیسونگ : واقعا؟ 😃
ا / ت : آره
هیسونگ تو رو سفت بغل میکنه و با هم میرید به بقیه ی مهمون ها هم میگید 🙂
میدونم خیلی مسخره نوشتم 🥲💔
۹.۴k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.