part۱۰
داشتن قدم میزدن که گوشی تهیونگ زنگ خورد...دستش رو از لای دست کوک کشید بیرون...
+ببخشید..باید جواب بدم...
هوسوک بود..تلفن رو جواب داد....
+بله...الان؟!
نگاهی به کوک کرد..
+الان نمیتونم...ولی..عیش باشه..
گوشی رو قطع کرد و رو به روی کوک وایساد...
+ببخشید ماه من ولی..یه کاری برام پیش اومده من باید برم..
جونگ کوک سعی کرد ته رو درک کنه...
-نه نه مشکلی نیست برو...فردا رو که ازمون نگرفتن..دوباره فردا میبینمت...هوم؟!
ته لبخندی زد و جونگ کوک رو بغل کرد و رو موهاش رو بوسید و ازش خداحافظی کرد و رفت سمت ماشینش...
(بیست مین بعد)
هیچ کدوم از واکنشاش رو نمیتونست پیش بینی کنه...هیچ کدوم...
وقتی هوسوک گفت قراره راجب پرونده کسی که دنبالشه حرف بزنن مجبور شد بیاد..
در اتاق کارش رو باز کرد و رفت داخلش..هوسوک اونجا نشسته بود و داشت چندتا برگه رو میدید...
+بله؟!
برگشت سمت تهیونگ...
=عه سلام..بیا بشین برات مدرک پیدا کردم...
نفسشو بیرون داد و رفت نشست...
=ببین اینو..همه چیش رو پیدا کردم... اسم اصلیش پارک سوهو عه...بیست و دو سالشه و...
+خودم میدونم
=چی؟!
+گفتم خودم همه اینارو میدونم؛
=اوه...تهیونگ..چیزی شده؟!
+چقد بهت پیشنهاد داد که براش کار کنی؟
=چی؟!
از جاش بلند شد و اومد سمت هوسوک..گوشیش رو در آورد و ویس ضبط شده رو گذاشت...
تو اون ویس مکالمه هوسوک و سوهو بود که داشتن با هم معامله میکردن...
+فکر کردی نمیفهمم؟!
گیلیلییی حمایتتت؟!🦦🔪✨
+ببخشید..باید جواب بدم...
هوسوک بود..تلفن رو جواب داد....
+بله...الان؟!
نگاهی به کوک کرد..
+الان نمیتونم...ولی..عیش باشه..
گوشی رو قطع کرد و رو به روی کوک وایساد...
+ببخشید ماه من ولی..یه کاری برام پیش اومده من باید برم..
جونگ کوک سعی کرد ته رو درک کنه...
-نه نه مشکلی نیست برو...فردا رو که ازمون نگرفتن..دوباره فردا میبینمت...هوم؟!
ته لبخندی زد و جونگ کوک رو بغل کرد و رو موهاش رو بوسید و ازش خداحافظی کرد و رفت سمت ماشینش...
(بیست مین بعد)
هیچ کدوم از واکنشاش رو نمیتونست پیش بینی کنه...هیچ کدوم...
وقتی هوسوک گفت قراره راجب پرونده کسی که دنبالشه حرف بزنن مجبور شد بیاد..
در اتاق کارش رو باز کرد و رفت داخلش..هوسوک اونجا نشسته بود و داشت چندتا برگه رو میدید...
+بله؟!
برگشت سمت تهیونگ...
=عه سلام..بیا بشین برات مدرک پیدا کردم...
نفسشو بیرون داد و رفت نشست...
=ببین اینو..همه چیش رو پیدا کردم... اسم اصلیش پارک سوهو عه...بیست و دو سالشه و...
+خودم میدونم
=چی؟!
+گفتم خودم همه اینارو میدونم؛
=اوه...تهیونگ..چیزی شده؟!
+چقد بهت پیشنهاد داد که براش کار کنی؟
=چی؟!
از جاش بلند شد و اومد سمت هوسوک..گوشیش رو در آورد و ویس ضبط شده رو گذاشت...
تو اون ویس مکالمه هوسوک و سوهو بود که داشتن با هم معامله میکردن...
+فکر کردی نمیفهمم؟!
گیلیلییی حمایتتت؟!🦦🔪✨
۸.۷k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.