فیک:real or illusion part18
فیک:real or illusion___part18
=تمام چیزایی که اتفاق افتاده بود مثل یه فیلم کوتاه پلی میشد هی پلی میشد پرورشگاه،اتیش گرفتن اتاق، اسایشگاه،دکتر،عطر،خونه ، دختر بزرگتر، بغل، توهم، گریه، نقاشی، نوشته ی پایین نقاشی، و در اخر بوسه اون لب ها همه چیز مث یه فیلم کوتاه بود که با شنیدن اسم خودش که واضح تر میشد چشاشو باز,کرد
...:انیش نمیخوای بیدار شی دیره
=با سقف سفید مواجه شد و با تخت بزرگی روبه رو شد این تخت اسایشگاه نبود این لباسا از کجا اومد یه شلوارک و تاپ چه خبره
از جاش بلند شد و به سمت پنجره رفت و با خیابان خالی مواجه شد...
این که حیاط اسایشگاه نبود
...:دختر نیم ساعته صدات میکنم چرا بیدار نمیشی
=همه چیز نا واضح بود اینا واقعیت نداشتن اینجا کجا بود نگاهشو به در داد و دیدن صورت جدید شک شد
انیش: من اینجا چیکار میکنم...ر...رزی
رزی: انیش...دیره
انیش: وایسا دکتر لی کجاس...دکتر لی کجاسسسسس
رزی: واسا...دکتر لی کیه...بازم خواب دیدی....
انیش: اون خواب نبود
رزی: خواب...بود...میرم پایین زود بیا
انیش:..ببب باشه...
=دختر رفت و انیش,روی تخت نشست ارنجشو روی زانو گذاشت و سرشو بین دستاش
انیش: واقعیت نداره...اونا خواب نبودن....من مزه ی اون لبارو کردم
...:انیش...بیا پایین واسه مدرسه دیرت میشه...
=با شنیدن اسم اشنا بلند شد و رفت توی اشپز خونه رزی که سر میز نشسته بود زنی که ممم...مادرش بود
انیش: اوما
=رفت سمتش بغلش کرد این بهترین اتفاق بود اون توی خوابش مرده بود...و الان کنارش,بود...خیلی خوشحال بود
مادر: انیش...خوبی...بازم خواب دیدی
رزی: اره بازم از اون خوابای مسخره دیده
انیش: هعی...ولش,کن...
رزی: بیا صبونه تو بخور
انیش: باشه
=سر میز,نشست که دختر بزرگتر بلند شد
رزی: من میرم کمپانی توهم امروز نرو مدرسه...اوما بهتره نره حالش خوب نیس...مراقبش باش
مادر: اره بهتره نره...امروز استراحت کنه
=همین که دختر بزرگتر رفت بیرون و خودشم بلند
انیش: اشتها ندارم ممنونم...
=به سمت اتاقش رفت و با دیدن گوشیش سمتش رفت اگه تشخیص چهره نداشت رمز و یادش نمی اومد
سریع نت و روشن کرد رفت روی گوگل"دکتر لی فلیکس"
و نتیجه ای یافت نشد
انیش: یعنی تو خواب بودی...همه اونا خواب بودن ولی من عطر تنت صورتت بغلت و لبات و حس کردم یعنی من عاشق مرد خوابام شدم
ادامه اش اسلاید دوم نظراتو توی کامنت بگید🤌🏻
=تمام چیزایی که اتفاق افتاده بود مثل یه فیلم کوتاه پلی میشد هی پلی میشد پرورشگاه،اتیش گرفتن اتاق، اسایشگاه،دکتر،عطر،خونه ، دختر بزرگتر، بغل، توهم، گریه، نقاشی، نوشته ی پایین نقاشی، و در اخر بوسه اون لب ها همه چیز مث یه فیلم کوتاه بود که با شنیدن اسم خودش که واضح تر میشد چشاشو باز,کرد
...:انیش نمیخوای بیدار شی دیره
=با سقف سفید مواجه شد و با تخت بزرگی روبه رو شد این تخت اسایشگاه نبود این لباسا از کجا اومد یه شلوارک و تاپ چه خبره
از جاش بلند شد و به سمت پنجره رفت و با خیابان خالی مواجه شد...
این که حیاط اسایشگاه نبود
...:دختر نیم ساعته صدات میکنم چرا بیدار نمیشی
=همه چیز نا واضح بود اینا واقعیت نداشتن اینجا کجا بود نگاهشو به در داد و دیدن صورت جدید شک شد
انیش: من اینجا چیکار میکنم...ر...رزی
رزی: انیش...دیره
انیش: وایسا دکتر لی کجاس...دکتر لی کجاسسسسس
رزی: واسا...دکتر لی کیه...بازم خواب دیدی....
انیش: اون خواب نبود
رزی: خواب...بود...میرم پایین زود بیا
انیش:..ببب باشه...
=دختر رفت و انیش,روی تخت نشست ارنجشو روی زانو گذاشت و سرشو بین دستاش
انیش: واقعیت نداره...اونا خواب نبودن....من مزه ی اون لبارو کردم
...:انیش...بیا پایین واسه مدرسه دیرت میشه...
=با شنیدن اسم اشنا بلند شد و رفت توی اشپز خونه رزی که سر میز نشسته بود زنی که ممم...مادرش بود
انیش: اوما
=رفت سمتش بغلش کرد این بهترین اتفاق بود اون توی خوابش مرده بود...و الان کنارش,بود...خیلی خوشحال بود
مادر: انیش...خوبی...بازم خواب دیدی
رزی: اره بازم از اون خوابای مسخره دیده
انیش: هعی...ولش,کن...
رزی: بیا صبونه تو بخور
انیش: باشه
=سر میز,نشست که دختر بزرگتر بلند شد
رزی: من میرم کمپانی توهم امروز نرو مدرسه...اوما بهتره نره حالش خوب نیس...مراقبش باش
مادر: اره بهتره نره...امروز استراحت کنه
=همین که دختر بزرگتر رفت بیرون و خودشم بلند
انیش: اشتها ندارم ممنونم...
=به سمت اتاقش رفت و با دیدن گوشیش سمتش رفت اگه تشخیص چهره نداشت رمز و یادش نمی اومد
سریع نت و روشن کرد رفت روی گوگل"دکتر لی فلیکس"
و نتیجه ای یافت نشد
انیش: یعنی تو خواب بودی...همه اونا خواب بودن ولی من عطر تنت صورتت بغلت و لبات و حس کردم یعنی من عاشق مرد خوابام شدم
ادامه اش اسلاید دوم نظراتو توی کامنت بگید🤌🏻
۲.۷k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.