p14
ویو یونگ
رفتم روی کاناپه دراز کشیدم سرمو گذاشتم روی دسته کاناپه و داشتم فیلمو میدیم که یهو نگاهم به هوان افتاد عصبانیت از صورتش میبارید متعجب نگاهش کردم
'خوبی؟
"اره خوبم (یه کم عصبی)
'خوییلیی خبب... پس... اگه چیزی خواستی بگی بگو
" باشه(سرد و همچنان یه کم عصبی)
{یک ساعت و نیم بعد وقتی فیلم تموم شد}
ویو یونگی
هوان پاشد و رفت توی اتاقش به کاناپه نگاه کردم تا ببینم یونگ چیکار میکنه که دیدم یونگ نیست دوییدم سمت کاناپه که دیدم خوابش برده و از روی کاناپه هم افتاده پایین چقدر میخوابه این بنی بشر میخواستم بغلش کنم ببرمش توی اتاقش که گوشیم زنگ خورد به جونگکوک گفتم یونگ رو ببره اتاقش و گوشیمو جواب دادم
♡بله بفرمایید
♡او رییس اتفاقی افتاده
♡ ساعت هفت بله متوجه شدم چشم
☆چی شده؟(هنوز یونگ رو نبرده بالا)
♡رییس بود گفت باید دخترا رو زود تر ببریم
☆عجب.....هوان که هیچی یونگ رو چطوری بیدار کنیم
♡ نمیدونم...فقط بایددعا کنیم خودش بیدار شه
☆موافقم
ادامه دارد...
پنج لایک چهار کامنت
رفتم روی کاناپه دراز کشیدم سرمو گذاشتم روی دسته کاناپه و داشتم فیلمو میدیم که یهو نگاهم به هوان افتاد عصبانیت از صورتش میبارید متعجب نگاهش کردم
'خوبی؟
"اره خوبم (یه کم عصبی)
'خوییلیی خبب... پس... اگه چیزی خواستی بگی بگو
" باشه(سرد و همچنان یه کم عصبی)
{یک ساعت و نیم بعد وقتی فیلم تموم شد}
ویو یونگی
هوان پاشد و رفت توی اتاقش به کاناپه نگاه کردم تا ببینم یونگ چیکار میکنه که دیدم یونگ نیست دوییدم سمت کاناپه که دیدم خوابش برده و از روی کاناپه هم افتاده پایین چقدر میخوابه این بنی بشر میخواستم بغلش کنم ببرمش توی اتاقش که گوشیم زنگ خورد به جونگکوک گفتم یونگ رو ببره اتاقش و گوشیمو جواب دادم
♡بله بفرمایید
♡او رییس اتفاقی افتاده
♡ ساعت هفت بله متوجه شدم چشم
☆چی شده؟(هنوز یونگ رو نبرده بالا)
♡رییس بود گفت باید دخترا رو زود تر ببریم
☆عجب.....هوان که هیچی یونگ رو چطوری بیدار کنیم
♡ نمیدونم...فقط بایددعا کنیم خودش بیدار شه
☆موافقم
ادامه دارد...
پنج لایک چهار کامنت
۲.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.