نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 11 )
ات ویو
بالاخره طراحی تموم شد و وسایل جمع کردم و لباسامو هم همینطور و با تهیونگ رفتیم شرکت ولی هنوز برام سوال بود که چرا اون خونه اونجوری بودش.... بعد چند مین رسیدیم و رفتیم اتاقمون و یهو پدر من و پدر تهیونگ اومدن داخل اتاقمون و به نشونه احترام بلند شدیم و تعظیم کردیم.....
پدر ات: سلام به هر دوتون لطفا بشینید من و اقای کیم جانگ هیون میخوایم راجب یه چیزی صحبت کنیم.....
( همه نشستیم رو مبل و تهیونگ کنار من نشست....)
پدر تهیونگ: خب......ات فردا شب من و تهیونگ میایم خواستگاری....
ات: چی!؟....
تهیونگ: پدر ما در این مورد صحبت نکردیم....
پدر ات: از اونجایی که شما دونفر باهمین و خیلی بهم میاین مشکلش چیه که هرچه سریعتر ازدواج کنید؟!....
ات: اخه پدر.... ما هنوز نمیخوایم ازدواج کنیم.... لطفا مجبورمون نکنید
تهیونگ: بله پدر راس میگه....
پدر تهیونگ: باشه از ما گفتن بود....
ات: ممنون....
( پدر ات و تهیونگ از اتاق رفتن بیرون)
ات: چرا اینقد عجله دارن؟!...
تهیونگ: چمیدونم...
( یهو موبایل ات زنگ خورد...)
ات: الوو.... سلام بی معرفت پدر سگ
( این جنی گروه بلک پینک نیست دوستان فقط از اسمش استفاده کردم)
جنی: های سیسترررر..... چطوری جیگرم...
ات: کوفت.... درد..... مرض.... 1 ساله زنگ نزدی یه حالمو بپرسی....
جنی: معذرت میخوام ازت واقعا منم سرم به اندازه تو شلوغه....
ات: هعییی.... چخبر مامان چطوره....
جنی: خوبه....
ات: چه عجب زنگ زدی حالی از ما کنی....
جنی: خواهرمی دیگه چه کنم....
ات: خیلی پرویی کثافت ( میخنده)
جنی : (میخنده).....هنوزم سینگلی؟
ات: خیر....
جنی: اووووو خواهرمممم میبینم کهههه یه خروس برای خودت پیدا کردییی.....
ات: پس چییی.... فکر کردی سینگل میمونمممم
جنی: حالا کیه اسمش چیه....
ات: یه مرد جذاب و خوشتیپ و هر دختری ارزوشه جای من باشه
( تهیونگ که تو گوشی بود سرشو اورد بالا و داشت با لبخند به ات نگاه میکرد و به کیوت حرف زدنش خندید و به ات زل زده بود)
ادامش تو کامنتا.....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 11 )
ات ویو
بالاخره طراحی تموم شد و وسایل جمع کردم و لباسامو هم همینطور و با تهیونگ رفتیم شرکت ولی هنوز برام سوال بود که چرا اون خونه اونجوری بودش.... بعد چند مین رسیدیم و رفتیم اتاقمون و یهو پدر من و پدر تهیونگ اومدن داخل اتاقمون و به نشونه احترام بلند شدیم و تعظیم کردیم.....
پدر ات: سلام به هر دوتون لطفا بشینید من و اقای کیم جانگ هیون میخوایم راجب یه چیزی صحبت کنیم.....
( همه نشستیم رو مبل و تهیونگ کنار من نشست....)
پدر تهیونگ: خب......ات فردا شب من و تهیونگ میایم خواستگاری....
ات: چی!؟....
تهیونگ: پدر ما در این مورد صحبت نکردیم....
پدر ات: از اونجایی که شما دونفر باهمین و خیلی بهم میاین مشکلش چیه که هرچه سریعتر ازدواج کنید؟!....
ات: اخه پدر.... ما هنوز نمیخوایم ازدواج کنیم.... لطفا مجبورمون نکنید
تهیونگ: بله پدر راس میگه....
پدر تهیونگ: باشه از ما گفتن بود....
ات: ممنون....
( پدر ات و تهیونگ از اتاق رفتن بیرون)
ات: چرا اینقد عجله دارن؟!...
تهیونگ: چمیدونم...
( یهو موبایل ات زنگ خورد...)
ات: الوو.... سلام بی معرفت پدر سگ
( این جنی گروه بلک پینک نیست دوستان فقط از اسمش استفاده کردم)
جنی: های سیسترررر..... چطوری جیگرم...
ات: کوفت.... درد..... مرض.... 1 ساله زنگ نزدی یه حالمو بپرسی....
جنی: معذرت میخوام ازت واقعا منم سرم به اندازه تو شلوغه....
ات: هعییی.... چخبر مامان چطوره....
جنی: خوبه....
ات: چه عجب زنگ زدی حالی از ما کنی....
جنی: خواهرمی دیگه چه کنم....
ات: خیلی پرویی کثافت ( میخنده)
جنی : (میخنده).....هنوزم سینگلی؟
ات: خیر....
جنی: اووووو خواهرمممم میبینم کهههه یه خروس برای خودت پیدا کردییی.....
ات: پس چییی.... فکر کردی سینگل میمونمممم
جنی: حالا کیه اسمش چیه....
ات: یه مرد جذاب و خوشتیپ و هر دختری ارزوشه جای من باشه
( تهیونگ که تو گوشی بود سرشو اورد بالا و داشت با لبخند به ات نگاه میکرد و به کیوت حرف زدنش خندید و به ات زل زده بود)
ادامش تو کامنتا.....
۷.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.