فیک shadow of death پارت³⁸
جیمین « اول باید یه لباس شیک در عین حال جذاب انتخاب کنی.....رنگی رنگی نباشه ها
لونا « یک ساعتی توی پاساژ گشتیم تا بالاخره یه لباس مشکی که تا روی زانو بود و شونه هاش کاملا مشخص بود....مدلش خیلی قشنگ بود....نگاهی به جیمین و تهیونگ کردم ظاهرا اونا هم نظرشون همین بود....رفتیم داخل و لباس رو پوشیدم....
جیمین « روی مبل توی سالن نشسته بودم و تهیونگم داشت لباس ها رو برسی میکرد که لونا اومد بیرون.....اونقدر با اون لباس زیبا شده بود که نمیتونستم چشم ازش بردارم....ترکیب رنگش با اون موهای شکلاتی لونا و چشم های قهوه ایش عین یه اثر هنری بود....
لونا « خیلی لباسه رو دوست داشتم....و خب وقتی هم پوشیدمش خیلی بهم میومد....از اتاق پرو بیرون اومدم و روبه روی جیمین و تهیونگ ایستادم و با دیدن من هر دوتاشون فقط نگاهم میکردن....سرم رو کج کردم اما حتی پلکم نمیزدن.....آقایان....هلو •_•....میدونم خیلی جذاب شدم ولی خوردین منو....چطور شدم؟
جیمین « بالاخره به خودم اومدم و رفتم سمت لونا و پیشونیش رو بوسیدم یه لایه از موهاشو پشت گوشش فرستادم و گفتم « الان توقع داری اجازه بدم اینو بپوشی؟؟
لونا « خب اخه ببین چقدر خوشگله....تازه اگه اینو بپوشم خیلی خفن میشم....تیریخیدااااا....جیمینااااااا
تهیونگ « آی کیو ما که خانواده اتیم اینو توی تنت دیدیم محو تو شدیم توقع داری بزاریم جایی بری که پر از مرد حوس بازه اونم با این لباس...فکرشم نکن
لونا « خب مگه نگفتی محافظ دارممممم....یا اینو میخرین یا هیچ جا نمیام
جیمین « نگاهی به تهیونگ کردم.....اولش میخواستم بزور ببرمش اما خب....متاسفانه لونا خیلی لجباز بود...برای همین با خریدن لباس موافقت کردیم و بعدش لونا شاد و شنگول همراه ما اومد بیرون
جیمین « فکر نکن بیخیال شدم ها......خوده جیهوپ به عنوان محافظ میاد....
لونا « چیییییی...بابا لازم...
جیمین « زیاد حرف میزنی لونا بریم
لونا « رفتیم تو یه فروشگاه بزرگ لوازم آرایشی و کفش داشت...یه کفش قرمز و یه سری خرت و پرت گرفتیم و بعدش رفتیم سمت عمارت تهیونگ.....اما وقتی وارد محوطه عمارت شدیم یه سری ماشین مدل بالای خفن به خط پارک کرده بودن.....واووووو...اینا چین
جیمین « ماشین های ما شناسایی شده....پس یکی از ماشینا رو انتخاب کن به عنوان ماشین خودت
لونا « از ماشینمون پیاده شدم و ماشین ها رو برانداز کردم...آخرین ماشین رو انتخاب کردم....حسابی ذوق کرده بودم و باورم نمیشد.....
تهیونگ « خیلی خب حالا بریم داخل تا بهت بگیم باید چیکار کنی دقیقا.....
لونا « با جیمین و تهیونگ رفتیم داخل و کل ماجرا رو برام تعریف کردن......
یک هفته بعد//
لونا « امروز روزی بود که با جیهوپ به عنوان رئیس باند هی جاعه به عمارت هی جاعه مرحوم میرفتم....
لونا « یک ساعتی توی پاساژ گشتیم تا بالاخره یه لباس مشکی که تا روی زانو بود و شونه هاش کاملا مشخص بود....مدلش خیلی قشنگ بود....نگاهی به جیمین و تهیونگ کردم ظاهرا اونا هم نظرشون همین بود....رفتیم داخل و لباس رو پوشیدم....
جیمین « روی مبل توی سالن نشسته بودم و تهیونگم داشت لباس ها رو برسی میکرد که لونا اومد بیرون.....اونقدر با اون لباس زیبا شده بود که نمیتونستم چشم ازش بردارم....ترکیب رنگش با اون موهای شکلاتی لونا و چشم های قهوه ایش عین یه اثر هنری بود....
لونا « خیلی لباسه رو دوست داشتم....و خب وقتی هم پوشیدمش خیلی بهم میومد....از اتاق پرو بیرون اومدم و روبه روی جیمین و تهیونگ ایستادم و با دیدن من هر دوتاشون فقط نگاهم میکردن....سرم رو کج کردم اما حتی پلکم نمیزدن.....آقایان....هلو •_•....میدونم خیلی جذاب شدم ولی خوردین منو....چطور شدم؟
جیمین « بالاخره به خودم اومدم و رفتم سمت لونا و پیشونیش رو بوسیدم یه لایه از موهاشو پشت گوشش فرستادم و گفتم « الان توقع داری اجازه بدم اینو بپوشی؟؟
لونا « خب اخه ببین چقدر خوشگله....تازه اگه اینو بپوشم خیلی خفن میشم....تیریخیدااااا....جیمینااااااا
تهیونگ « آی کیو ما که خانواده اتیم اینو توی تنت دیدیم محو تو شدیم توقع داری بزاریم جایی بری که پر از مرد حوس بازه اونم با این لباس...فکرشم نکن
لونا « خب مگه نگفتی محافظ دارممممم....یا اینو میخرین یا هیچ جا نمیام
جیمین « نگاهی به تهیونگ کردم.....اولش میخواستم بزور ببرمش اما خب....متاسفانه لونا خیلی لجباز بود...برای همین با خریدن لباس موافقت کردیم و بعدش لونا شاد و شنگول همراه ما اومد بیرون
جیمین « فکر نکن بیخیال شدم ها......خوده جیهوپ به عنوان محافظ میاد....
لونا « چیییییی...بابا لازم...
جیمین « زیاد حرف میزنی لونا بریم
لونا « رفتیم تو یه فروشگاه بزرگ لوازم آرایشی و کفش داشت...یه کفش قرمز و یه سری خرت و پرت گرفتیم و بعدش رفتیم سمت عمارت تهیونگ.....اما وقتی وارد محوطه عمارت شدیم یه سری ماشین مدل بالای خفن به خط پارک کرده بودن.....واووووو...اینا چین
جیمین « ماشین های ما شناسایی شده....پس یکی از ماشینا رو انتخاب کن به عنوان ماشین خودت
لونا « از ماشینمون پیاده شدم و ماشین ها رو برانداز کردم...آخرین ماشین رو انتخاب کردم....حسابی ذوق کرده بودم و باورم نمیشد.....
تهیونگ « خیلی خب حالا بریم داخل تا بهت بگیم باید چیکار کنی دقیقا.....
لونا « با جیمین و تهیونگ رفتیم داخل و کل ماجرا رو برام تعریف کردن......
یک هفته بعد//
لونا « امروز روزی بود که با جیهوپ به عنوان رئیس باند هی جاعه به عمارت هی جاعه مرحوم میرفتم....
۷۲.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.