زندگی مخفی پارت ۷۰
#زندگی_مخفی
پارت ۷۰
....ویو جیمین.....
یونگی:خب آقای پارک جیمین
خواهرتون کجا هستند
جیمین: ایشون......
نمیدونم کجاستتتتتت
بزار آخرین بار پیش جونگکوک بود
بعد رفت پیش هانا
یونگی:بیا بریم اونجا
جیمین:دلشوره عجیبی دارم
نگرانم
تو برو دنبال جونگکوک من میرم دنبال چهیونگ
یونگی:میدونی وقتی نگرانش میشی اسمشو کامل صدا میکنی
جیمین:یونگی وقت مناسبی نیست بریم
رفتم پیش هانا
هانا:جیمین چیزی شده
جیمین:ر...رزی رو ندیدی
هانا:از بعد از شام ندیدم.......
جیمین:چرا چشمات سبز.......
وای نه ......
توهم......
تراشه گذاری......
هانا:خب....
داد بلندی کشیدم و همه رو دور خودمون جمع کردم
جیمین:ب....بچه.....بچه ها.....هانا.....تراشه گذاری شده.......
هوسوک و جین اسلحه هاشون که برای تراشه گذاری شده ها استفاده میکردند رو نیاورده بودن
و فکر کنم فقط جونگکوک آورده بود که اونم الان اینجا نیست
یونگی:همه از در پشتی فرار کنید
جیمین تو برو دنبال جونگکوک.........
رزی:تو جایی نمیری آقای پارک
جین:جنی؟؟....
رزی:بله خود خودمم خب حالا
دیدید که رزی هم تراشه گذاری کردیم
پس دیگه فقط شماها موندید
یونگی:جیمین برو ما حواسمون هست
یجی:آره برو نگران نباش
از اونجا رفتم بیرون و سمت پارک حرکت کردم
جیمین: جونگکوک جونگکوک کجایی تووووووو
بارون داشت میومد
زمین لیز بود
منم داشتم با تمام سرعت میدوییدم
یه دفعه پام لیز خورد و خودم زمین
جیمین:اخخخ
خدایا اینم از شانس گند ما
بلند شدم و بازم دنبالش گشتم
وای خدارو شکر اینجاست
جیمین:جونگ کوک (سرفه)کوک
کجایی؟؟
جونگکوک:چی شده جیمین چرا نفس نفس میزنی
جیمین:ر...ر....رزی.....و .....
جونگکوک:رزی چش شده؟؟
جیمین:ر....رزی.....ترا.... تراشه گذاری.....ش...شده
جونگکوک:چی
جیمین:اسلحه تو آوردی
جونگکوک:آره بیا بریم
رفتیم سمت باغ اونا هنوز اونجا بودن و نتونیته بودن کس دیگه ای رو تراشه گذاری بکنن
جونگکوک تفنگشو از پشت کمرش برداشت و سمت رزی گرفت
جونگکوک:تکون نخور
هانا:سلام جونگکوکی
دستای جونگکوک داشتن میلرزیدن
دم گوشش زمزمه کردم: جونگکوک بخاطر تهیونگ هم که شده تمرکز کن
جونگکوک سرشو به معنای آره تکون داد
و گفت:لیسا فکر کردی میزارم همونطور که به من آسیب زدی به دوستام آسیب بزنی
هانا:خب اینجا فقط من نیستم درسته جنی
رزی:امم......
هانا:میدونم آخر سر خودم باید کارارو تموم کنم
رزی:لیسا دهنتو ببند
حالا جونگکوک اگه میای با ما همه چیزو تموم میکنیم
جونگکوک: واقعا ؟؟؟
جیمین:ما جونگکوک رو بهتون نمیدیم
یونگی:اون دوست ماعه
جین: شماها هم بهتره سریع تر اینجا رو ترک کنید
رزی:باشه ولی جونگ کوک این آخرش نیست
تو برمیگردی
بهت قول میدم
جیمین:میبینیم
پارت ۷۰
....ویو جیمین.....
یونگی:خب آقای پارک جیمین
خواهرتون کجا هستند
جیمین: ایشون......
نمیدونم کجاستتتتتت
بزار آخرین بار پیش جونگکوک بود
بعد رفت پیش هانا
یونگی:بیا بریم اونجا
جیمین:دلشوره عجیبی دارم
نگرانم
تو برو دنبال جونگکوک من میرم دنبال چهیونگ
یونگی:میدونی وقتی نگرانش میشی اسمشو کامل صدا میکنی
جیمین:یونگی وقت مناسبی نیست بریم
رفتم پیش هانا
هانا:جیمین چیزی شده
جیمین:ر...رزی رو ندیدی
هانا:از بعد از شام ندیدم.......
جیمین:چرا چشمات سبز.......
وای نه ......
توهم......
تراشه گذاری......
هانا:خب....
داد بلندی کشیدم و همه رو دور خودمون جمع کردم
جیمین:ب....بچه.....بچه ها.....هانا.....تراشه گذاری شده.......
هوسوک و جین اسلحه هاشون که برای تراشه گذاری شده ها استفاده میکردند رو نیاورده بودن
و فکر کنم فقط جونگکوک آورده بود که اونم الان اینجا نیست
یونگی:همه از در پشتی فرار کنید
جیمین تو برو دنبال جونگکوک.........
رزی:تو جایی نمیری آقای پارک
جین:جنی؟؟....
رزی:بله خود خودمم خب حالا
دیدید که رزی هم تراشه گذاری کردیم
پس دیگه فقط شماها موندید
یونگی:جیمین برو ما حواسمون هست
یجی:آره برو نگران نباش
از اونجا رفتم بیرون و سمت پارک حرکت کردم
جیمین: جونگکوک جونگکوک کجایی تووووووو
بارون داشت میومد
زمین لیز بود
منم داشتم با تمام سرعت میدوییدم
یه دفعه پام لیز خورد و خودم زمین
جیمین:اخخخ
خدایا اینم از شانس گند ما
بلند شدم و بازم دنبالش گشتم
وای خدارو شکر اینجاست
جیمین:جونگ کوک (سرفه)کوک
کجایی؟؟
جونگکوک:چی شده جیمین چرا نفس نفس میزنی
جیمین:ر...ر....رزی.....و .....
جونگکوک:رزی چش شده؟؟
جیمین:ر....رزی.....ترا.... تراشه گذاری.....ش...شده
جونگکوک:چی
جیمین:اسلحه تو آوردی
جونگکوک:آره بیا بریم
رفتیم سمت باغ اونا هنوز اونجا بودن و نتونیته بودن کس دیگه ای رو تراشه گذاری بکنن
جونگکوک تفنگشو از پشت کمرش برداشت و سمت رزی گرفت
جونگکوک:تکون نخور
هانا:سلام جونگکوکی
دستای جونگکوک داشتن میلرزیدن
دم گوشش زمزمه کردم: جونگکوک بخاطر تهیونگ هم که شده تمرکز کن
جونگکوک سرشو به معنای آره تکون داد
و گفت:لیسا فکر کردی میزارم همونطور که به من آسیب زدی به دوستام آسیب بزنی
هانا:خب اینجا فقط من نیستم درسته جنی
رزی:امم......
هانا:میدونم آخر سر خودم باید کارارو تموم کنم
رزی:لیسا دهنتو ببند
حالا جونگکوک اگه میای با ما همه چیزو تموم میکنیم
جونگکوک: واقعا ؟؟؟
جیمین:ما جونگکوک رو بهتون نمیدیم
یونگی:اون دوست ماعه
جین: شماها هم بهتره سریع تر اینجا رو ترک کنید
رزی:باشه ولی جونگ کوک این آخرش نیست
تو برمیگردی
بهت قول میدم
جیمین:میبینیم
۱.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.