فیک تهیونگ ( اعذاب عشق) پارت ۱۹
از زبان ا/ت
دستاش از کنار سرم شُل شدن توی همون حالت قفل در رو باز کرد کنار رفتم تا بره بیرون موقع رفتن نگاه کردم تو چشمام برق نگاهش قلبم رو به تپش انداخت...
رفت بیرون.. بلافاصله جینا وارد اتاق شد از دیدنم سره پا متعجب شده بود که گفت : ا/ت برای چی بلند شدی باید استراحت کنی
گفتم : جینا باید مرخص بشم همین امروز
گفت : نه نمیشه دکتر گفته باید تا فردا زیر نظر باشی
فوراً توپیدم بهش و گفتم : میخوام مرخص بشم اصلا دکتر کجاست میخوام خودم باهاش حرف بزنم
دستاش رو قاب صورتم کرد و گفت : خیلی خب عزیزم اعصبانی نشو من با دکترت حرف میزنم مرخصت میکنم
رفتم روی تختم جینا هم رفت تا با دکترم حرف بزنه
روی تخت دراز کشیده بودم که دره اتاق باز شد سمت در برگشتم که جی یون رو دیدم نیم خیز شدم...
قدم به قدم بهم نزدیک شد و با لبخند گفت : فکر کردی به همین راحتی میتونی منو دور بزنی ها ؟
گفتم : تو دیوونه ای
خندید و گفت : آره الان میفهمی به پر و بال من نپیچ دختر خوب وگرنه نمیتونم تظمین کنم سلامتیت رو
برگشت که بره بلند گفتم : من به همه ثابت میکنم چطور آدمی اون موقع دیگه هیچکس بهت اطمینان نمیکنه.
بلند خندید و گفت : این تویی که قراره پرت بشی بیرون پس بهتره به فکر خودت باشی
بلند شدم برم سمتش تا چیزی بگم دستم رو گرفت و هولم داد محکم خوردم به دیوار باعث شد سِرُم از دستم کَنده بشه و خون دستم راه بیوفته.
خواستم طلافی کنم موهاش رو گرفتم که در باز شد تهیونگ اومد داخل منو از زن عموش جدا کرد و با داد گفت : چیکار میکنی ا/ت ؟
زن عموش بازم خودشو به موش مردگی زد و گریه کُنان گفت : این دختره دیوونس
سرم رو تکون دادم و گفتم : من کاری نکردم اول خودش..
تهیونگ بلند داد زد و گفت : خفه شو ا/ت بس کن
تا حالا سرم داد نزده بود
از دست زن عموش گرفت و بردش بیرون
دستاش از کنار سرم شُل شدن توی همون حالت قفل در رو باز کرد کنار رفتم تا بره بیرون موقع رفتن نگاه کردم تو چشمام برق نگاهش قلبم رو به تپش انداخت...
رفت بیرون.. بلافاصله جینا وارد اتاق شد از دیدنم سره پا متعجب شده بود که گفت : ا/ت برای چی بلند شدی باید استراحت کنی
گفتم : جینا باید مرخص بشم همین امروز
گفت : نه نمیشه دکتر گفته باید تا فردا زیر نظر باشی
فوراً توپیدم بهش و گفتم : میخوام مرخص بشم اصلا دکتر کجاست میخوام خودم باهاش حرف بزنم
دستاش رو قاب صورتم کرد و گفت : خیلی خب عزیزم اعصبانی نشو من با دکترت حرف میزنم مرخصت میکنم
رفتم روی تختم جینا هم رفت تا با دکترم حرف بزنه
روی تخت دراز کشیده بودم که دره اتاق باز شد سمت در برگشتم که جی یون رو دیدم نیم خیز شدم...
قدم به قدم بهم نزدیک شد و با لبخند گفت : فکر کردی به همین راحتی میتونی منو دور بزنی ها ؟
گفتم : تو دیوونه ای
خندید و گفت : آره الان میفهمی به پر و بال من نپیچ دختر خوب وگرنه نمیتونم تظمین کنم سلامتیت رو
برگشت که بره بلند گفتم : من به همه ثابت میکنم چطور آدمی اون موقع دیگه هیچکس بهت اطمینان نمیکنه.
بلند خندید و گفت : این تویی که قراره پرت بشی بیرون پس بهتره به فکر خودت باشی
بلند شدم برم سمتش تا چیزی بگم دستم رو گرفت و هولم داد محکم خوردم به دیوار باعث شد سِرُم از دستم کَنده بشه و خون دستم راه بیوفته.
خواستم طلافی کنم موهاش رو گرفتم که در باز شد تهیونگ اومد داخل منو از زن عموش جدا کرد و با داد گفت : چیکار میکنی ا/ت ؟
زن عموش بازم خودشو به موش مردگی زد و گریه کُنان گفت : این دختره دیوونس
سرم رو تکون دادم و گفتم : من کاری نکردم اول خودش..
تهیونگ بلند داد زد و گفت : خفه شو ا/ت بس کن
تا حالا سرم داد نزده بود
از دست زن عموش گرفت و بردش بیرون
۱۱۹.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.