دوست دارم پارت ۳
فردای اون روز با خوشحالی پاشدم
ولی توی فکر بودم که اولین بار بود دیدمشونچرا گفتم میام کمکتون؟
چرا اصلا به من اعتماد کردن:/
ذهن ا/ت: ول کن بابا پاشو ببین چکار کنی گفت ۲ روز دیگ تولده باید بری کمک .
ا/ت : امروز باید برم سر کار وایییییی یادم رفت کلا !!!!
سریع با عجله پوشید .و راه افتاد تا کافه دویید.
نفس نفس میزد
مدیر کافه: چرا دیر اومدی😠
ا/ت: ببخشید یادم رفت ساعت کوک کنم
مدیر کافه : فردا تولد داریم توی کافه زود باش امروز میان کافه رو ببینن !!
ا/ت :چشم 😔
ا/ت یادش افتاد جیمین چی گفت
ا/ت : نکنه اونا اینجا تولد دارن؟!
بعد ۱ ساعت کافه خیلی شیک و تمیز شده بود😍
ا/ت یهو دید اونا اومدن 😌
جیمین اومد سمت ا/ت
جیمین: تو اینجا چکار میکنی من برات آدرس فرستادم؟
ا/ت :نه من اینجا کار میکنم .
ا/ت سنگینی نگاه های اون که دیشب زل زده بود بهش رو احساس میکرد .
جیمین یهو همون رو صدا کرد
جیمین: تهیونگ ..
قلب ا/ت : پس اسمش اینه😍😵
تهیونگ اومد و....
بلایک نظرتمکامنت کن 💜🥺
ولی توی فکر بودم که اولین بار بود دیدمشونچرا گفتم میام کمکتون؟
چرا اصلا به من اعتماد کردن:/
ذهن ا/ت: ول کن بابا پاشو ببین چکار کنی گفت ۲ روز دیگ تولده باید بری کمک .
ا/ت : امروز باید برم سر کار وایییییی یادم رفت کلا !!!!
سریع با عجله پوشید .و راه افتاد تا کافه دویید.
نفس نفس میزد
مدیر کافه: چرا دیر اومدی😠
ا/ت: ببخشید یادم رفت ساعت کوک کنم
مدیر کافه : فردا تولد داریم توی کافه زود باش امروز میان کافه رو ببینن !!
ا/ت :چشم 😔
ا/ت یادش افتاد جیمین چی گفت
ا/ت : نکنه اونا اینجا تولد دارن؟!
بعد ۱ ساعت کافه خیلی شیک و تمیز شده بود😍
ا/ت یهو دید اونا اومدن 😌
جیمین اومد سمت ا/ت
جیمین: تو اینجا چکار میکنی من برات آدرس فرستادم؟
ا/ت :نه من اینجا کار میکنم .
ا/ت سنگینی نگاه های اون که دیشب زل زده بود بهش رو احساس میکرد .
جیمین یهو همون رو صدا کرد
جیمین: تهیونگ ..
قلب ا/ت : پس اسمش اینه😍😵
تهیونگ اومد و....
بلایک نظرتمکامنت کن 💜🥺
۷۹.۰k
۰۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.