تک پارتی سانزو *به عنوان برادر ناتنیت
part 1
خب بلافاصله پارت بعد رو میزارم
ا/ت:
امروز دوباره نتونستمنگاهمرو ازش بدزدم چرا باید عاشق برادر ناتنیم بشم؟ تازه اونم که هیچ حسی نخواهد به من داشت چون من یه موجود منفور از نظر اون هستممم اون به خواهر تنیش کاملن به زور اهمیت میده...حالا من....
سانزو:
دوباره...دوباره....دوباره
هر بار که نگاممیکنه میخوام اعتراف کنم ببینم چشاش همون لحظه برق میزنه یا نهههههه ولی ولی اون کاملن از من متنفره امکان ندارع اصلن باهاش خوب رفتار نمیکنم ولی دست خودم نیست من با اذیت کردنش علاقمو ابراز میکنم...
سانزو ویو:
ا/ت:سااااااااااااااااااانزوووووو
سانزو:هاااااا
ا/ت:پسره ی پشمککککککککک من پروژه داشتمممم پروژههههه چرا خراب کردی چراااااا برای چی بامن خصومت شخصی داریهعععععععع
سانزو:توهم مدادم رو شکونده بودی
ا/ت:اینو اونو یه جا میزاری؟ تازه من زورم نهایتن به مداد برسه...😑
سانزو:اره دوتاشونم وسیله هستن و اصلنم متاسف نیستم😑
ا/ت:من یک ماه براششششش وقت گذاشتممممم🥺(بغض)
سانزو:عه.... شت ریدمممممم
ا/ت:(گریهههه)کنار زدن_
سانزو:وایسا *روش اونوره * گومن(گرفتن دسش)
ا/ت:ایششش...ولم کنننن
سانزو:نچ نچ😈
تاکئومی:اینجا چخبرهههه دوباره عین سگ و گربه افتادید به جون همممم ?
ا/ت: داداشه سلیطت داره اذیتم میکنه
تاکئومی: سانزو واش کن چرا انقد سر به سرش میزاری?
سانزو:من هیچ کار اشتباهی نکردم که بابتشم متاسف باشم😑
تاکئومی: ارع دارم میبینم😑
ا/ت:سانزویه پشمکککک ولم کننننن دیگهههه دستتممم شکستتتتتتتت
تاکئومی:سانزو مطمعن باش مجبورت میکنم روز فستیوال با *اسم یه دختره که سانزو خوشش نمیاد ازش* همراه بشی..!!!
سانزو: چییییییییییییییی فک کردی من با اون دختره ی تو مخی همراه میشم؟
خب بلافاصله پارت بعد رو میزارم
ا/ت:
امروز دوباره نتونستمنگاهمرو ازش بدزدم چرا باید عاشق برادر ناتنیم بشم؟ تازه اونم که هیچ حسی نخواهد به من داشت چون من یه موجود منفور از نظر اون هستممم اون به خواهر تنیش کاملن به زور اهمیت میده...حالا من....
سانزو:
دوباره...دوباره....دوباره
هر بار که نگاممیکنه میخوام اعتراف کنم ببینم چشاش همون لحظه برق میزنه یا نهههههه ولی ولی اون کاملن از من متنفره امکان ندارع اصلن باهاش خوب رفتار نمیکنم ولی دست خودم نیست من با اذیت کردنش علاقمو ابراز میکنم...
سانزو ویو:
ا/ت:سااااااااااااااااااانزوووووو
سانزو:هاااااا
ا/ت:پسره ی پشمککککککککک من پروژه داشتمممم پروژههههه چرا خراب کردی چراااااا برای چی بامن خصومت شخصی داریهعععععععع
سانزو:توهم مدادم رو شکونده بودی
ا/ت:اینو اونو یه جا میزاری؟ تازه من زورم نهایتن به مداد برسه...😑
سانزو:اره دوتاشونم وسیله هستن و اصلنم متاسف نیستم😑
ا/ت:من یک ماه براششششش وقت گذاشتممممم🥺(بغض)
سانزو:عه.... شت ریدمممممم
ا/ت:(گریهههه)کنار زدن_
سانزو:وایسا *روش اونوره * گومن(گرفتن دسش)
ا/ت:ایششش...ولم کنننن
سانزو:نچ نچ😈
تاکئومی:اینجا چخبرهههه دوباره عین سگ و گربه افتادید به جون همممم ?
ا/ت: داداشه سلیطت داره اذیتم میکنه
تاکئومی: سانزو واش کن چرا انقد سر به سرش میزاری?
سانزو:من هیچ کار اشتباهی نکردم که بابتشم متاسف باشم😑
تاکئومی: ارع دارم میبینم😑
ا/ت:سانزویه پشمکککک ولم کننننن دیگهههه دستتممم شکستتتتتتتت
تاکئومی:سانزو مطمعن باش مجبورت میکنم روز فستیوال با *اسم یه دختره که سانزو خوشش نمیاد ازش* همراه بشی..!!!
سانزو: چییییییییییییییی فک کردی من با اون دختره ی تو مخی همراه میشم؟
۱۰.۶k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.