ماه من 🌙🙂
part 8
دیانا:
صبح با خوردن نور آفتاب توی صورتم از خواب بیدار شدم
من:مزاحم بزار بخوابم
یهو یادم اومد من مگه نباید هفت بیدار میشدم
با شتاب از جام بلند شدم که پام گیر کرد به پتو افتادم از تخت پایین
من:ای کمرممم😩
بیخیال شدم و بلند شدم
خیار صدرصد اخراجم میکنه با این وضع
صبر کن ببینم دیشب کی منو آورد اینجا
همون طوری وست اتاق خشکم زد
خاک عالم فرق سرم خیار منو آورد آبروم رفت معلوم نیست چه چرت و پرتایی گفتم😬
وجدان:الان میشه بیخیال بشی و بچسبی به کارت تا اخراج نشدی
من:وای راست میگی
سری لباس پوشیدم و از اتاق زدم بیرون
رفتم طبقه پایین داشتم میرفتم سمت در که چشمم خورد به آشپز خونه...
غذا کار
کار غذا
چیکار کنم حالا...
تصمیم گرفتم حالا که دیر کردم یه چیزی هم بخورم بعد برم
سری رفتم آشپز خونه
یه لیوان شیر بخورم بسه فعلا😁
رفتم سمت یخچال که یه یادداشت روش دیدم
متنش این بود:
ساعت خواب الان وقت بیدار شدنه؟
تازه اومدی صبحانه هم بخوری والا خیلی رو داری...!
بعدشم کجا لباس پوشیدی داری میری تو که آدرس شرکت رو بلد نیستی:|
بمون خونه وقت ناهار که شد میام دنبالت
ارسلان یا بقول خودت خیار:/
من:دهنت سرویس دوربین گذاشتی تو خونه همه چیزم فهمیده ها😑
راستم میگه کجا میخواستم برم😐
آدرسم ننوشت این همه داستان برا من پر کرد😑
نشستم رو صندلی آشپز خونه
من:هی دیدی آبروم جلو خیار رفت:)
حالا من تا وقت ناهار تو خونه چیکار کنم🤔
فضولی فکر خوبیه
مخصوصا تو اتاق خیار🥒😃
هورا😆
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
دیانا:
صبح با خوردن نور آفتاب توی صورتم از خواب بیدار شدم
من:مزاحم بزار بخوابم
یهو یادم اومد من مگه نباید هفت بیدار میشدم
با شتاب از جام بلند شدم که پام گیر کرد به پتو افتادم از تخت پایین
من:ای کمرممم😩
بیخیال شدم و بلند شدم
خیار صدرصد اخراجم میکنه با این وضع
صبر کن ببینم دیشب کی منو آورد اینجا
همون طوری وست اتاق خشکم زد
خاک عالم فرق سرم خیار منو آورد آبروم رفت معلوم نیست چه چرت و پرتایی گفتم😬
وجدان:الان میشه بیخیال بشی و بچسبی به کارت تا اخراج نشدی
من:وای راست میگی
سری لباس پوشیدم و از اتاق زدم بیرون
رفتم طبقه پایین داشتم میرفتم سمت در که چشمم خورد به آشپز خونه...
غذا کار
کار غذا
چیکار کنم حالا...
تصمیم گرفتم حالا که دیر کردم یه چیزی هم بخورم بعد برم
سری رفتم آشپز خونه
یه لیوان شیر بخورم بسه فعلا😁
رفتم سمت یخچال که یه یادداشت روش دیدم
متنش این بود:
ساعت خواب الان وقت بیدار شدنه؟
تازه اومدی صبحانه هم بخوری والا خیلی رو داری...!
بعدشم کجا لباس پوشیدی داری میری تو که آدرس شرکت رو بلد نیستی:|
بمون خونه وقت ناهار که شد میام دنبالت
ارسلان یا بقول خودت خیار:/
من:دهنت سرویس دوربین گذاشتی تو خونه همه چیزم فهمیده ها😑
راستم میگه کجا میخواستم برم😐
آدرسم ننوشت این همه داستان برا من پر کرد😑
نشستم رو صندلی آشپز خونه
من:هی دیدی آبروم جلو خیار رفت:)
حالا من تا وقت ناهار تو خونه چیکار کنم🤔
فضولی فکر خوبیه
مخصوصا تو اتاق خیار🥒😃
هورا😆
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۲۷.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.