شوهر سخت گیر من پارت ۲۹
«شوهر سخت گیر من»
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟗
ا.ت ویو:
قضیه ی منو جونگکوک و سوسان رو برای سوهو تعریف کردم
سوهو:متاسفم
ا.ت: نه نباش من برم ببینم جونگکوک کجاست
سوهو:باشه برو منم میرم پیش داداشت
رفتم دیدم ولی جونگکوک نبود از همه پرسیدم ولی گفتن رفته اوف از دست تو جونگکوک اوف دیونم کردی
م.ب:ا.ت دخترم بیا
ا.ت: اومدم
م.ب: شوهرت کوش چرا نیس همه مهمونا سراغشو میگیره
ا.ت:چیزه اون رفته
م.ب:برای چی چرا رفت ا.ت به من دروغ نگو خودت میدونی نکنه مشکلی دارین اگه با شوهرت مشکلی داری حلش کن شوهر به این خوبی مایه دار خوشتیپ
ا.ت: نه مادربزرگ مشکلی نداریم که ما خیلیم خوشحالیم*خنده ی الکی*
م.ب:باشه حالا بیا بریم
ا.ت: باشه
با مادر بزرگم رفتم خیلی خوش گذشت با هم حرف زدیم رقصیدیم کلی خوش گذروندیم مخصوصا با داداشم خانواده ی شوهرم رفتن ولی من گفتم دیر تر میام دیگه ساعت ۱۲ ی شب بود دیگه از خانواده ی خداحافظی کردمو داداشم منو رسوند
ا.ت:بیا داخل
د.ا.ت:نه ممنون من دیگه برم
ا.ت: اوو انا منتظرته*نیشخند*
د.ا.ت:ببند دهنتو بای
داداشم رفت من رفتم داخل وارد عمارت شدم چراغا بعضیاشون خاموش بودن بعضیا روشن من یه راست رفتم اتاقم
رفتم اتاقم دیدم جونگکوک داره شرا**ب میخوره منم بی توجه به جونگکوک رفتم جلوی اینه میکاپمو پاک کردم و رفتم حموم یه لباس خواب مشکی*اسلاید ۲*
پوشیدم که جونگکوک اومد طرفم بدون حرفی کمرمو گرفت و بعدش(اسمات)
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟗
ا.ت ویو:
قضیه ی منو جونگکوک و سوسان رو برای سوهو تعریف کردم
سوهو:متاسفم
ا.ت: نه نباش من برم ببینم جونگکوک کجاست
سوهو:باشه برو منم میرم پیش داداشت
رفتم دیدم ولی جونگکوک نبود از همه پرسیدم ولی گفتن رفته اوف از دست تو جونگکوک اوف دیونم کردی
م.ب:ا.ت دخترم بیا
ا.ت: اومدم
م.ب: شوهرت کوش چرا نیس همه مهمونا سراغشو میگیره
ا.ت:چیزه اون رفته
م.ب:برای چی چرا رفت ا.ت به من دروغ نگو خودت میدونی نکنه مشکلی دارین اگه با شوهرت مشکلی داری حلش کن شوهر به این خوبی مایه دار خوشتیپ
ا.ت: نه مادربزرگ مشکلی نداریم که ما خیلیم خوشحالیم*خنده ی الکی*
م.ب:باشه حالا بیا بریم
ا.ت: باشه
با مادر بزرگم رفتم خیلی خوش گذشت با هم حرف زدیم رقصیدیم کلی خوش گذروندیم مخصوصا با داداشم خانواده ی شوهرم رفتن ولی من گفتم دیر تر میام دیگه ساعت ۱۲ ی شب بود دیگه از خانواده ی خداحافظی کردمو داداشم منو رسوند
ا.ت:بیا داخل
د.ا.ت:نه ممنون من دیگه برم
ا.ت: اوو انا منتظرته*نیشخند*
د.ا.ت:ببند دهنتو بای
داداشم رفت من رفتم داخل وارد عمارت شدم چراغا بعضیاشون خاموش بودن بعضیا روشن من یه راست رفتم اتاقم
رفتم اتاقم دیدم جونگکوک داره شرا**ب میخوره منم بی توجه به جونگکوک رفتم جلوی اینه میکاپمو پاک کردم و رفتم حموم یه لباس خواب مشکی*اسلاید ۲*
پوشیدم که جونگکوک اومد طرفم بدون حرفی کمرمو گرفت و بعدش(اسمات)
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۸۲.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.