تک پارتی
تک پارتی
وقتی خودش باعث مرگ ا.ت میشه ولی روحشو میبینه
ویوا.ت
سلام من ا.تم۲۳سالمه ۲ساله که با جیمین ازدواج کردم و یه دختر به اسمه سوآ داریم ولی از وقتی سوآ بدنیا اومده جیمین منو به کلی فراموش کرده و وقتی هم که میخوام باهاش حرف بزنم الکی دعوا راه میندازه دیگه خسته شدم امروز خودمو خلاص میکنم..... نه باید امتحانش کنم
(بچه ها غضیه از این قراره که ا.ت میره بوسان خونه ی دوستش و یه جسد بجای خودش میندازه تو دریا و تضاهر میکنه که مرده)
جیمین ویو
سلام من جیمینم ۲۶سالمه(سن خود جیمینو یادم رفته) و دوساله با ا.ت ازدواج کردم و یه دختر ناز خوشگل به اسم سوآ دارم میدونم از وقتی که سوآ بدنیا اومده نسبت به ا.ت بی تفاوت شدم ولی خودمم معنی این حسو نمیفهمم داشتم با خودم فکر میکردم که خدا چیکار کنم که گوشم زنگ خورد :بله باز چیشده چا(چا اسم بادیگاردشه)
چا:اقا لطفا خودتونو برسوند همسرتون،همسرتون
جیمین:عههه حرف بزن دیگهه همسرمچی!؟
چا:ایشون خودشونو انداختن تو دریا و... فوت کردن
جیمین:چیییییی(اربده)بدو بدو رفت به اون مکان پیکر بی جان ا.ت رو که دید روی زانو هاش افتاد تقلا میکرد که راه بره اما نایی نداشت
۳ماه بعد
ویوجیمین
الا سه ماهه که ا.ت مرده و من افسرده نشستم کنج خونه(😂😂)دیگه هیچ برام مهم نبود برای سوآ هم پرستار گرفتم که ازش مراقبت کنه چون دیگه نایی ندارم هر چی هم میگذره توهمی میشم ا.ت رو جلویچشمام میبینم و دنبال میرم اما محو میشه
ویو ا.ت
الان سه ماهه که خونه ی دوستمم و از حال جیمین هم خبر دارم ولی اگه برم بخاطر شوک سنگینی که بهش وارد شده منو ترک میکنه؟دیگه دو دلیو گزاشتم کنار پاشم رفتم خونم
در زدم خدمتکار باز کرد رفتم تو تا جیمینو دیدم دویدم سمت بغل کردم و بلند بلند گریه میگردم وقتی منو دید که محو نمیشم محکم بغلم کرد اونقدری تشنه ی این آغوش بودیم که یک ساعت همونجوری موندیم بعد سوآ اومد و همدگه رو بغل کردم و شدیم یه خانواده کامل
پایان🙂💜
درخواستی
وقتی خودش باعث مرگ ا.ت میشه ولی روحشو میبینه
ویوا.ت
سلام من ا.تم۲۳سالمه ۲ساله که با جیمین ازدواج کردم و یه دختر به اسمه سوآ داریم ولی از وقتی سوآ بدنیا اومده جیمین منو به کلی فراموش کرده و وقتی هم که میخوام باهاش حرف بزنم الکی دعوا راه میندازه دیگه خسته شدم امروز خودمو خلاص میکنم..... نه باید امتحانش کنم
(بچه ها غضیه از این قراره که ا.ت میره بوسان خونه ی دوستش و یه جسد بجای خودش میندازه تو دریا و تضاهر میکنه که مرده)
جیمین ویو
سلام من جیمینم ۲۶سالمه(سن خود جیمینو یادم رفته) و دوساله با ا.ت ازدواج کردم و یه دختر ناز خوشگل به اسم سوآ دارم میدونم از وقتی که سوآ بدنیا اومده نسبت به ا.ت بی تفاوت شدم ولی خودمم معنی این حسو نمیفهمم داشتم با خودم فکر میکردم که خدا چیکار کنم که گوشم زنگ خورد :بله باز چیشده چا(چا اسم بادیگاردشه)
چا:اقا لطفا خودتونو برسوند همسرتون،همسرتون
جیمین:عههه حرف بزن دیگهه همسرمچی!؟
چا:ایشون خودشونو انداختن تو دریا و... فوت کردن
جیمین:چیییییی(اربده)بدو بدو رفت به اون مکان پیکر بی جان ا.ت رو که دید روی زانو هاش افتاد تقلا میکرد که راه بره اما نایی نداشت
۳ماه بعد
ویوجیمین
الا سه ماهه که ا.ت مرده و من افسرده نشستم کنج خونه(😂😂)دیگه هیچ برام مهم نبود برای سوآ هم پرستار گرفتم که ازش مراقبت کنه چون دیگه نایی ندارم هر چی هم میگذره توهمی میشم ا.ت رو جلویچشمام میبینم و دنبال میرم اما محو میشه
ویو ا.ت
الان سه ماهه که خونه ی دوستمم و از حال جیمین هم خبر دارم ولی اگه برم بخاطر شوک سنگینی که بهش وارد شده منو ترک میکنه؟دیگه دو دلیو گزاشتم کنار پاشم رفتم خونم
در زدم خدمتکار باز کرد رفتم تو تا جیمینو دیدم دویدم سمت بغل کردم و بلند بلند گریه میگردم وقتی منو دید که محو نمیشم محکم بغلم کرد اونقدری تشنه ی این آغوش بودیم که یک ساعت همونجوری موندیم بعد سوآ اومد و همدگه رو بغل کردم و شدیم یه خانواده کامل
پایان🙂💜
درخواستی
۱.۹k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.