موسیقی عشق P19
ویو کوک
کوک:ته زود باش بیا اینجا
ته:چی شده؟چیزی پیدا کردی؟
کوک:اینا رو بخون
بعد از اینکه ته خوندشون با تعجب و بهت بهم نکرد
ته:او...اون..ج.جاسو...سش ب.بوده؟
کوک:اره...ولی فعلا وقت تعجب کردن نیست....دیدی که چی بهش گفته...باید هرچه سریع تر راه بیوفتیم
ته:ب..باش
پرش زمانی به محل عملیات(وااوو)
کوک:شما ها از در پشت میرید....شماهاام از در پارکینگ....بقیه هم با من میان....ته به بچه ها گفتی که چیکار کنن دیگه
ته:اره
سریع وارد شدیم...او...اون صدای رز بود....داشت از عمق وجودش جیغ می کشید
ویو رز
تعداد شلاقاش از دستم در رفته بود....از درد بی حد و اندازه از عمق وجودم جیغ کشیدم و دیگه نفهمیدم چی شد...و..ولی...موقع بسته شدن چشمام توی آخرین لحظه بود که در باز شد و یکی اومد داخل سمت من
ویو کوک
سریع در رو با یه لگد باز کردم و رفتم داخل....اون رز بود؟...رز من؟....خورشید من خونی و زخمی شده بود....
کوک:ررززز
کارلوس:همون جا وایسا و از جات تکون نخور مگرنه یه تیر میزنم تو کلت
نههه..نههه...ولم کننن...الان نههه..ممکنه به رز آسیب برسونم...ولی دیگه اختیارم دست خودم نبود...دوباره اون شخصیت رفت تو جلدم
کوک:هع...مثلا اگه بیام جلو چی میشه؟
یه قدم اومدم جلو که همون موقع یه تیر به جلوی پام زد که منو بترسونه ولی من حتی پلکم نزدم....که صدای دست زدن از پشت سرم اومد
چانگ وو:برااوو...هههه....واقعا تماشا کردنت تو این وضیعت برام لذت بخشه کوک....تا حالا زجه زدنت رو برای یه دختر ندیده بودم
خیلی سرد برگشتم....به جرئت می تونم بگم از ترس خندشو جمع کرد
چانگ وو:اهم اهم....میبینم که فقط برای ما جدی میشی
کوک:البته ممکنه تا دو دقیقه و بیست ثانیه ی دیگه همونم نبینی(پوزخند ترسناک)
چانگ وو:تو منو هم کور کنی من با کور کردن این دختر تورو میکشم....بگیرنش
که دو نفر اومدن دستامو محکم گرفتن....سعی کردم خودمو از دستشون در بیارم ولی نشد
چانگ وو:کارلوس بگو بیارتش
که یه دختر با یه لباس جذب و موهای لخت همراه با یه سینی اومد داخل
...:بفرمایید(یه شیشه رو داد دستش)
چانگ وو:ببین...من قصد آزار دادنتو نداشتم کوک...ولی خودت خواستی....حالا چه بهترم که اومدی و به این مهمونی با شکوه اضافه شدی....حالا هم از این نمایش نهایت لذت رو ببر
کوک:اونی که قراره تا خرخره اسید بخوره تویی...میدونستی؟(پوزخند ترسناک)
چانگ وو:با چه اعتماد به نفسی اینو میگی؟هااا؟حالا ببین و زجر بکششش(حرصی شده از حرف کوک)
که در شیشه رو باز کرد و ریخت رو صورت رز....هع....ولی اون آب بود
همون موقع بود که جیمین کلاه گیسشو در آورد و با آرنجش رژ لبشو پاک کرد
جیمین:اههه...چندشم شد
اون دو نفریم که دستامو گرفتن ولم کرد و ماسکاشونو در آوردن
یونگی:وایی خفه شدم...اینجا خیلی گرمه
نامجون:اره باهات موافقم
اون اسکل نمیدونست که تمام نیرو هاش دستگیر شدن
چانگ وو:چ..چی؟چیشده؟
کوک:الان من بهت میگم چی شده
که یه مشت خوابوندم تو صورتش و افتاد رو زمین
کوک:تو که میدونی من اهل دروغ گفتن نیستم...جیمین لطف کن اون بطری رو بده
یه نگاه به ساعت کردم
کوک:نوزده و بیست ثانیه....حتی دو سه ثانیه هم اضافه آوردم....میبینی ث؟من همیشه جلوعم....حالا میریم سراغ اصل مطلب....ببین...خلاصه بهت بگم....قراره یه جوری زجر بکشی که رکوردشو تو گینس به نامت ثبت کنم....فقط برای شیرینی اولش از این شروع میکنیم
در بطری رو باز کردم و خالی کردم رو صورتش....هع....اجزای صورتش داشت یک به یک ذوب می شد...در بطری رو بستم و دادم به جیمین
چانگ وو:حررروممزادههههه
کوک:جیمین بقیش با خودت...البته این فوشم روش
رفتم سراغ رز....اغشته به خون شده بود...انتقام گرفتن باعث شد یه لحظه اونو فراموش کنم....بغلش کردم و بلندش کردم....سوار ماشین شدم و بردمش سمت عمارت
زنگ زدم به ته
ته:الو کوک
کوک:ته...هرچه سریع تر با خودت یه دکتر بیار عمارت
ته:حله
شرط
لایک:۱۳
کامنت:۶
کوک:ته زود باش بیا اینجا
ته:چی شده؟چیزی پیدا کردی؟
کوک:اینا رو بخون
بعد از اینکه ته خوندشون با تعجب و بهت بهم نکرد
ته:او...اون..ج.جاسو...سش ب.بوده؟
کوک:اره...ولی فعلا وقت تعجب کردن نیست....دیدی که چی بهش گفته...باید هرچه سریع تر راه بیوفتیم
ته:ب..باش
پرش زمانی به محل عملیات(وااوو)
کوک:شما ها از در پشت میرید....شماهاام از در پارکینگ....بقیه هم با من میان....ته به بچه ها گفتی که چیکار کنن دیگه
ته:اره
سریع وارد شدیم...او...اون صدای رز بود....داشت از عمق وجودش جیغ می کشید
ویو رز
تعداد شلاقاش از دستم در رفته بود....از درد بی حد و اندازه از عمق وجودم جیغ کشیدم و دیگه نفهمیدم چی شد...و..ولی...موقع بسته شدن چشمام توی آخرین لحظه بود که در باز شد و یکی اومد داخل سمت من
ویو کوک
سریع در رو با یه لگد باز کردم و رفتم داخل....اون رز بود؟...رز من؟....خورشید من خونی و زخمی شده بود....
کوک:ررززز
کارلوس:همون جا وایسا و از جات تکون نخور مگرنه یه تیر میزنم تو کلت
نههه..نههه...ولم کننن...الان نههه..ممکنه به رز آسیب برسونم...ولی دیگه اختیارم دست خودم نبود...دوباره اون شخصیت رفت تو جلدم
کوک:هع...مثلا اگه بیام جلو چی میشه؟
یه قدم اومدم جلو که همون موقع یه تیر به جلوی پام زد که منو بترسونه ولی من حتی پلکم نزدم....که صدای دست زدن از پشت سرم اومد
چانگ وو:برااوو...هههه....واقعا تماشا کردنت تو این وضیعت برام لذت بخشه کوک....تا حالا زجه زدنت رو برای یه دختر ندیده بودم
خیلی سرد برگشتم....به جرئت می تونم بگم از ترس خندشو جمع کرد
چانگ وو:اهم اهم....میبینم که فقط برای ما جدی میشی
کوک:البته ممکنه تا دو دقیقه و بیست ثانیه ی دیگه همونم نبینی(پوزخند ترسناک)
چانگ وو:تو منو هم کور کنی من با کور کردن این دختر تورو میکشم....بگیرنش
که دو نفر اومدن دستامو محکم گرفتن....سعی کردم خودمو از دستشون در بیارم ولی نشد
چانگ وو:کارلوس بگو بیارتش
که یه دختر با یه لباس جذب و موهای لخت همراه با یه سینی اومد داخل
...:بفرمایید(یه شیشه رو داد دستش)
چانگ وو:ببین...من قصد آزار دادنتو نداشتم کوک...ولی خودت خواستی....حالا چه بهترم که اومدی و به این مهمونی با شکوه اضافه شدی....حالا هم از این نمایش نهایت لذت رو ببر
کوک:اونی که قراره تا خرخره اسید بخوره تویی...میدونستی؟(پوزخند ترسناک)
چانگ وو:با چه اعتماد به نفسی اینو میگی؟هااا؟حالا ببین و زجر بکششش(حرصی شده از حرف کوک)
که در شیشه رو باز کرد و ریخت رو صورت رز....هع....ولی اون آب بود
همون موقع بود که جیمین کلاه گیسشو در آورد و با آرنجش رژ لبشو پاک کرد
جیمین:اههه...چندشم شد
اون دو نفریم که دستامو گرفتن ولم کرد و ماسکاشونو در آوردن
یونگی:وایی خفه شدم...اینجا خیلی گرمه
نامجون:اره باهات موافقم
اون اسکل نمیدونست که تمام نیرو هاش دستگیر شدن
چانگ وو:چ..چی؟چیشده؟
کوک:الان من بهت میگم چی شده
که یه مشت خوابوندم تو صورتش و افتاد رو زمین
کوک:تو که میدونی من اهل دروغ گفتن نیستم...جیمین لطف کن اون بطری رو بده
یه نگاه به ساعت کردم
کوک:نوزده و بیست ثانیه....حتی دو سه ثانیه هم اضافه آوردم....میبینی ث؟من همیشه جلوعم....حالا میریم سراغ اصل مطلب....ببین...خلاصه بهت بگم....قراره یه جوری زجر بکشی که رکوردشو تو گینس به نامت ثبت کنم....فقط برای شیرینی اولش از این شروع میکنیم
در بطری رو باز کردم و خالی کردم رو صورتش....هع....اجزای صورتش داشت یک به یک ذوب می شد...در بطری رو بستم و دادم به جیمین
چانگ وو:حررروممزادههههه
کوک:جیمین بقیش با خودت...البته این فوشم روش
رفتم سراغ رز....اغشته به خون شده بود...انتقام گرفتن باعث شد یه لحظه اونو فراموش کنم....بغلش کردم و بلندش کردم....سوار ماشین شدم و بردمش سمت عمارت
زنگ زدم به ته
ته:الو کوک
کوک:ته...هرچه سریع تر با خودت یه دکتر بیار عمارت
ته:حله
شرط
لایک:۱۳
کامنت:۶
۲.۱k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.