آشنای من
پارت دهم
متئو به گوشه میز خیره شد و کمی اخم کرد:
"دو یا سه ساعت پیش."
"میخواست با من حرف بزنه؟"
با دهان پر گفت:
"اره.اما گفت تلفنی نه.میخواد ببینتت."
"محض رضای خدا...همین رو کم داشتم که با جولی حرف بزنم."
بعد از اتفاق سال پیش که ادا دیگر ادای قبلی نبود،با هیچ کس حرف نزد.از جمله جولی که از همه دوستانش نزدیکتر بود.
"میگفتی وقت ندارم."
"اخه داری."
آدا بازدم اش را با حرص بیرون داد و گفت:
"بابا"
پدرش وقتی نوشابه را میخورد،خندید که باعث شد سرفه و خنده اش با هم مخلوط شود و تشخیص اینکه چه میگوید سخت شود.
"خیلی وقتِ که ندیدیش.گفت دلش برات تنگ شده."
یادش رفته بود که پدرش همیشه جولی را دوست داشت و میگفت دختر خوبی رو برای دوستی انتخاب کردی.(البته این نتیجه را بعد از اینکه فهمید جولی هم عاشق پیتزاست،گرفت.)
"گفت فردا میاد دیدنت."
اشتهای ادا به کل کور شد.ضربه ای به پیشانی اش زد و سرش را به نشانه افسوس تکان داد.
"اخه چرا.من که بهش گفتم فعلا نمیتونم ببینمَش."
متئو شانه بالا انداخت و جعبه ی خالی پیتزا و نوشابه اش را برداشت و از روی صندلی اش بلند شد.
ادا هم نگاهی به تکه های پیتزا باقی مانده نگاهی انداخت و خود را برای یک محاکمه دیگر، ان هم با جولی اماده کرد.
متئو به گوشه میز خیره شد و کمی اخم کرد:
"دو یا سه ساعت پیش."
"میخواست با من حرف بزنه؟"
با دهان پر گفت:
"اره.اما گفت تلفنی نه.میخواد ببینتت."
"محض رضای خدا...همین رو کم داشتم که با جولی حرف بزنم."
بعد از اتفاق سال پیش که ادا دیگر ادای قبلی نبود،با هیچ کس حرف نزد.از جمله جولی که از همه دوستانش نزدیکتر بود.
"میگفتی وقت ندارم."
"اخه داری."
آدا بازدم اش را با حرص بیرون داد و گفت:
"بابا"
پدرش وقتی نوشابه را میخورد،خندید که باعث شد سرفه و خنده اش با هم مخلوط شود و تشخیص اینکه چه میگوید سخت شود.
"خیلی وقتِ که ندیدیش.گفت دلش برات تنگ شده."
یادش رفته بود که پدرش همیشه جولی را دوست داشت و میگفت دختر خوبی رو برای دوستی انتخاب کردی.(البته این نتیجه را بعد از اینکه فهمید جولی هم عاشق پیتزاست،گرفت.)
"گفت فردا میاد دیدنت."
اشتهای ادا به کل کور شد.ضربه ای به پیشانی اش زد و سرش را به نشانه افسوس تکان داد.
"اخه چرا.من که بهش گفتم فعلا نمیتونم ببینمَش."
متئو شانه بالا انداخت و جعبه ی خالی پیتزا و نوشابه اش را برداشت و از روی صندلی اش بلند شد.
ادا هم نگاهی به تکه های پیتزا باقی مانده نگاهی انداخت و خود را برای یک محاکمه دیگر، ان هم با جولی اماده کرد.
۴۰۱
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.