هانما پارک ۳( اخر)
اون هانما با ی دختر دیگه بود ک داشتن مش.روب میخوردن !؟؟؟
باورم نمیشه هانما ب من...
هانما ی لحظه نگاهش رو من افتاد و دهنش باز موند دختره ک کنارش بود خط نگاه هانما رو گرفت و ب من رسید وقتی داشت نگاهم میکرد چشم غره رقت و سعی کرد توجه هانما رو جلب کنه ولی هانما عصبانی اونو زد کنار و اومد سمت من دستمو گرفت
ا/ت: ولم کن
هانما:...
هانما منو برد بیرون از اون محدوده( یجورایی کسی نمیتونه اونارو ببینه)
هانما: چرا این لباسو اینجا پوشیدی هااان؟ با داد*
ا/ت: ب تو چ تو برو ب عشق بازیت برس
هانما: خفه شو میدونی چی داری میگی؟؟ من منتظر تو بودم احمق
ا/ت: پس چرا داشتی با اون دختره....
هانما ا/ت رو بغل کرد و لپشو بو.سید*
اون دختر خاله احمق
ا/ت: بازم نباید..
هانما: باشه بابا دیگه نزدیکش نمیشم ... تازه تو تنها عشق و فرشته ی منی چرا وقتی تورو دارم باید ب کسی دیگ فک کنم اخه؟؟؟
ا/ت:....
هانما: بیا بریم خونه ، لباسو خیلی بازه چشم غره*
ا/ت: خیلیم قشنگه
هانما:برای من اره ولی بیرون ن .... تازه
ا/ت: بله؟
هانما: عاشقتم جذاب
ا/ت: م.منم عاشقتم
باورم نمیشه هانما ب من...
هانما ی لحظه نگاهش رو من افتاد و دهنش باز موند دختره ک کنارش بود خط نگاه هانما رو گرفت و ب من رسید وقتی داشت نگاهم میکرد چشم غره رقت و سعی کرد توجه هانما رو جلب کنه ولی هانما عصبانی اونو زد کنار و اومد سمت من دستمو گرفت
ا/ت: ولم کن
هانما:...
هانما منو برد بیرون از اون محدوده( یجورایی کسی نمیتونه اونارو ببینه)
هانما: چرا این لباسو اینجا پوشیدی هااان؟ با داد*
ا/ت: ب تو چ تو برو ب عشق بازیت برس
هانما: خفه شو میدونی چی داری میگی؟؟ من منتظر تو بودم احمق
ا/ت: پس چرا داشتی با اون دختره....
هانما ا/ت رو بغل کرد و لپشو بو.سید*
اون دختر خاله احمق
ا/ت: بازم نباید..
هانما: باشه بابا دیگه نزدیکش نمیشم ... تازه تو تنها عشق و فرشته ی منی چرا وقتی تورو دارم باید ب کسی دیگ فک کنم اخه؟؟؟
ا/ت:....
هانما: بیا بریم خونه ، لباسو خیلی بازه چشم غره*
ا/ت: خیلیم قشنگه
هانما:برای من اره ولی بیرون ن .... تازه
ا/ت: بله؟
هانما: عاشقتم جذاب
ا/ت: م.منم عاشقتم
۳۲.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.