Love sprouted🌱 in hate 🌾🍁🥀 عشق جوانه زده 🌱 در نفرت 🌾🍁🥀
#PaRt_27
سوار آسانسور شدم و روی میز مورد نظر نشستم
گوشیم رو در آوردم و پیامی که بهم داده بود رو خوندم
+؟من نزدیکم تو کجایی
& حدس بزن جلوم منضره یه زوجه که دارن هم رو میبوسند
+روی میز رزو شده نشوستی و تابلوی معروف سوزان جلوته (از خودم در آوردم )
&اوهوم درست حدس زدی
+خب من دیگه نزدیکم اینجا کمی جاده ی خطرناکیه پس ....
&باشه خداحافظ
بعد از چند مین کوتاه کسی جلوم نشست اون خودش بود کیم تهیونگی که شده بود مرد مرموز زندگی من
+های لیدی شکلاتی من
&سلام پسر مرموز
+اسم جالبی برام گذاشتی
&فکر نمیکنی اسمی که خودت برام گذاشتی جالب تره
+اومم هردو به نحوی جالب نه
&اره
گارسون که به سمتمون آمد دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد از سفارش غذا تا تونستیم از هر دری حرف زدیم وقتی غذا رو آوردن در آرامش غذا رو خوردیم بلند که شدیم توجه اش به سمت لباسم کشیده شد و گفت
+دیگه این لباس رو نپوش
&چرا نکنه بد توی تنم نشسته ؟
+نه اتفاقا خیلی هم خوبه ولی هیچ کس نباید اموال من رو ببینه
در حین اینکه داشت این جمله رو میگفت نزدیکم شد و دسته آیی از موهای بازم رو توی دستاش گرفت و دور انگشتش پیچوند
&؟میشه نکنی
+چرا؟ دوست نداری کسی به موهات دست بزنه ؟
&نه اینطور نیست فقط وقتی وز میشه اذیت میشم
+ آها پس بگو خانم ببعی با موهاشون مشکل دارن
&اره
گرمی نفساش رو که به صورتم میخورد رو حس میکردم کم کم به سمت گردنم رفت و آروم آنجا رو بوسه باران کرد ازم جدا شد و دستم رو گرفت به یکی از کارکنان رستوران گفت ماشین من رو بیارن به خونش همون جور که دستم رو گرفته بود به سمت ماشین خودش برد مثل یک مرد شیک در رو برام باز کرد تا سوار شم منم باگفتن(ممنون) آرومی سوار شدم ماشین رو دور زد و سوار شد به خودم جرعت دادم و پرسیدم
&الان کجا میریم ؟
+اگه مشکلی نداری میریم خونه ی من
&؟خونه ی تو
+اره
&می.میشه نریم ؟
+چطور
&خاطره ی بدی از تنها شدن تو خونه با یه پسر دارم
+مشکلی نیست هر طور مایلید لیدی زیبا !
&ممنون که درک میکنی
+خواهش میکنم
خیلی آروم آمد سمتم (با اجازه)ای زمزمه کرد و لباش رو روی لبام گذاشت اولین بوسه رو بدون خواسته ی خودم انجام دادم ولی این قرار نیست اون شکلی باشه چند لحظه گیج بودم اما با دست انداختن دور گردنش همراهیش کردم جوری لبام رو میکید که انگار تشنه آیه که بعد از سالها به آب رسیده و داره با ولع میکید و میخورد لبام رو با دندوناش میگرفت و میکشید حس میکردم لبام ورم کرده و کبود شده بود و میسوخت ولی کم کم بی حس شد و منم به همکاری کردنم ادامه دادم حتی به کمبود نفس هم توجه نکردم من سخت تر از اینا هم تحمل کردم که خودش سرش رو عقب برد و خمار به چشمام زل زد صدایی توی سرم فریاد میکشید که اینکار رو نکن ولی قلبم میگفت که این کار درسترین کاره به دوئل بین قلی و مغزم
_____________
سوار آسانسور شدم و روی میز مورد نظر نشستم
گوشیم رو در آوردم و پیامی که بهم داده بود رو خوندم
+؟من نزدیکم تو کجایی
& حدس بزن جلوم منضره یه زوجه که دارن هم رو میبوسند
+روی میز رزو شده نشوستی و تابلوی معروف سوزان جلوته (از خودم در آوردم )
&اوهوم درست حدس زدی
+خب من دیگه نزدیکم اینجا کمی جاده ی خطرناکیه پس ....
&باشه خداحافظ
بعد از چند مین کوتاه کسی جلوم نشست اون خودش بود کیم تهیونگی که شده بود مرد مرموز زندگی من
+های لیدی شکلاتی من
&سلام پسر مرموز
+اسم جالبی برام گذاشتی
&فکر نمیکنی اسمی که خودت برام گذاشتی جالب تره
+اومم هردو به نحوی جالب نه
&اره
گارسون که به سمتمون آمد دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد از سفارش غذا تا تونستیم از هر دری حرف زدیم وقتی غذا رو آوردن در آرامش غذا رو خوردیم بلند که شدیم توجه اش به سمت لباسم کشیده شد و گفت
+دیگه این لباس رو نپوش
&چرا نکنه بد توی تنم نشسته ؟
+نه اتفاقا خیلی هم خوبه ولی هیچ کس نباید اموال من رو ببینه
در حین اینکه داشت این جمله رو میگفت نزدیکم شد و دسته آیی از موهای بازم رو توی دستاش گرفت و دور انگشتش پیچوند
&؟میشه نکنی
+چرا؟ دوست نداری کسی به موهات دست بزنه ؟
&نه اینطور نیست فقط وقتی وز میشه اذیت میشم
+ آها پس بگو خانم ببعی با موهاشون مشکل دارن
&اره
گرمی نفساش رو که به صورتم میخورد رو حس میکردم کم کم به سمت گردنم رفت و آروم آنجا رو بوسه باران کرد ازم جدا شد و دستم رو گرفت به یکی از کارکنان رستوران گفت ماشین من رو بیارن به خونش همون جور که دستم رو گرفته بود به سمت ماشین خودش برد مثل یک مرد شیک در رو برام باز کرد تا سوار شم منم باگفتن(ممنون) آرومی سوار شدم ماشین رو دور زد و سوار شد به خودم جرعت دادم و پرسیدم
&الان کجا میریم ؟
+اگه مشکلی نداری میریم خونه ی من
&؟خونه ی تو
+اره
&می.میشه نریم ؟
+چطور
&خاطره ی بدی از تنها شدن تو خونه با یه پسر دارم
+مشکلی نیست هر طور مایلید لیدی زیبا !
&ممنون که درک میکنی
+خواهش میکنم
خیلی آروم آمد سمتم (با اجازه)ای زمزمه کرد و لباش رو روی لبام گذاشت اولین بوسه رو بدون خواسته ی خودم انجام دادم ولی این قرار نیست اون شکلی باشه چند لحظه گیج بودم اما با دست انداختن دور گردنش همراهیش کردم جوری لبام رو میکید که انگار تشنه آیه که بعد از سالها به آب رسیده و داره با ولع میکید و میخورد لبام رو با دندوناش میگرفت و میکشید حس میکردم لبام ورم کرده و کبود شده بود و میسوخت ولی کم کم بی حس شد و منم به همکاری کردنم ادامه دادم حتی به کمبود نفس هم توجه نکردم من سخت تر از اینا هم تحمل کردم که خودش سرش رو عقب برد و خمار به چشمام زل زد صدایی توی سرم فریاد میکشید که اینکار رو نکن ولی قلبم میگفت که این کار درسترین کاره به دوئل بین قلی و مغزم
_____________
۲.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.