عشق ناخواسته part73
از زبان دایون
منو برد ارایشگاه خودشم رفت تا حاضر شه
وای خدا شاید یکساعت فقط داشتن ارایشم نیکردن مم اصلا تو عمرم اینقدر اریش نکردم خوبه گفتم نمی هوام زیاد ارایشم کنید
حالا بعد از اون یکساعتم دارن با موهام ور میرن بلاخره بعد از چند ساعت این کار ها تموم شد و رفتم و لباسم و کفشام جواهراتی که خریده بودم رو پوشیدم و از ارایشگاه رفتم بیرون دیدم که هوسوک دم در منتظرم هست
از زبان هوسوک
بلاخره کار من تموم شد و رفتم دم ارایشگاه منتظر دایون بلاخره بعد از چند مین سر و کلش پیدا شد ولی خداییش خیلی خوشگل شده بود اون لباس خیلی بهش میومد
هوسوک. وای دایون چه خوشگل شدی
دایون ـ تو هم خیلی خوشتیپ شدی فقط احساس می کنم با اریش خیلی بد شدم
هوسوک ـ خیلی هم خوب شدی بیا بریم تا دیر نشده
و اونا دوتایی باهم به سوت تالار حرکت کردن
بعد از اینکه اونجا رسیدن تو اتاق انتظار منتظر بودن و با مهمونا احوال پرسی می کردن بلاخره بعد از چند مین بلاخره نوبت اونا شد و باهم دست توی دست هم وارد سالن شدن
عاقد هم همون چیزا رو خوند و اونا هم گفت بله و همه براشون دست زدن و بعد گفت که الا اینا زن و شوهرن و می تونن همو ببوسن
و خلاصه همو بوسیدن و بلاخره عروسی هم تموم شد و با ماشین به سمت خونه حرکت کردن
توی خونه 😈
از زبان دایون
وای امشب باید یه کاری کنم از دست هوسوک قسر در برم وگرنه پارم میکنه
حالا چیکار کنم وای خدا
لباسم رو در اوردم و با یه لباس خواب عوض کردم
دایون ـ هوسوک من دیگه می خوابم
هوسوک ـ کجا ما که هنوز کاری نکردیم
دایون ـ نه من خیلی خستمه بزار برای فردا شب
هوسوک ـ نه این لذتش به شب عروسی هست
دایون ـ اها راستی من پریودم
هوسوک ـ می خوای منو گول بزنی
ولی نمی تونی بیا دیگه کاری نکن خودم شروع کنم
دایون ـ هه من ماقیا هستم حالا اکه تونستی بهم نزدیک شو جـری میزنکت که دیگه نتونی بچه دار شی
هوسوک. عه دایون چرا داری لجبازی میکنی اخه همه اینکار رو می کنن
دایون ـ حالا نمیشه یه شب دیگه تو چند روز پیش با هام رابطه داشتی
هوسوک ـ خودت داری میگی چند شب پیش خوب
دایون ـ حالا هرچی بزار امشب بخوابم
بچه ها بنظرتون انجام میدن یا نه😈
منو برد ارایشگاه خودشم رفت تا حاضر شه
وای خدا شاید یکساعت فقط داشتن ارایشم نیکردن مم اصلا تو عمرم اینقدر اریش نکردم خوبه گفتم نمی هوام زیاد ارایشم کنید
حالا بعد از اون یکساعتم دارن با موهام ور میرن بلاخره بعد از چند ساعت این کار ها تموم شد و رفتم و لباسم و کفشام جواهراتی که خریده بودم رو پوشیدم و از ارایشگاه رفتم بیرون دیدم که هوسوک دم در منتظرم هست
از زبان هوسوک
بلاخره کار من تموم شد و رفتم دم ارایشگاه منتظر دایون بلاخره بعد از چند مین سر و کلش پیدا شد ولی خداییش خیلی خوشگل شده بود اون لباس خیلی بهش میومد
هوسوک. وای دایون چه خوشگل شدی
دایون ـ تو هم خیلی خوشتیپ شدی فقط احساس می کنم با اریش خیلی بد شدم
هوسوک ـ خیلی هم خوب شدی بیا بریم تا دیر نشده
و اونا دوتایی باهم به سوت تالار حرکت کردن
بعد از اینکه اونجا رسیدن تو اتاق انتظار منتظر بودن و با مهمونا احوال پرسی می کردن بلاخره بعد از چند مین بلاخره نوبت اونا شد و باهم دست توی دست هم وارد سالن شدن
عاقد هم همون چیزا رو خوند و اونا هم گفت بله و همه براشون دست زدن و بعد گفت که الا اینا زن و شوهرن و می تونن همو ببوسن
و خلاصه همو بوسیدن و بلاخره عروسی هم تموم شد و با ماشین به سمت خونه حرکت کردن
توی خونه 😈
از زبان دایون
وای امشب باید یه کاری کنم از دست هوسوک قسر در برم وگرنه پارم میکنه
حالا چیکار کنم وای خدا
لباسم رو در اوردم و با یه لباس خواب عوض کردم
دایون ـ هوسوک من دیگه می خوابم
هوسوک ـ کجا ما که هنوز کاری نکردیم
دایون ـ نه من خیلی خستمه بزار برای فردا شب
هوسوک ـ نه این لذتش به شب عروسی هست
دایون ـ اها راستی من پریودم
هوسوک ـ می خوای منو گول بزنی
ولی نمی تونی بیا دیگه کاری نکن خودم شروع کنم
دایون ـ هه من ماقیا هستم حالا اکه تونستی بهم نزدیک شو جـری میزنکت که دیگه نتونی بچه دار شی
هوسوک. عه دایون چرا داری لجبازی میکنی اخه همه اینکار رو می کنن
دایون ـ حالا نمیشه یه شب دیگه تو چند روز پیش با هام رابطه داشتی
هوسوک ـ خودت داری میگی چند شب پیش خوب
دایون ـ حالا هرچی بزار امشب بخوابم
بچه ها بنظرتون انجام میدن یا نه😈
۹.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.