Part 44
Part 44
میخواست شلیک کنه که یه تیر به تفنگ خورد و تفنگش افتادم نگاهم رو گرفتم طرفش اون تهیونگ بود....
تهیونگ: نمیزارم دستت به خواهرم بخوره
میلن: همهی شما نمک نشناس ها چی فکر میکنید این ویدیو دروغه چرا من باید زنم رو بکشم؟
یونگی: چون از بچه هاش حمایت کرد چون بر خلاف میل تو عمل کرد
همه به طرف صاحب صدا برگشتن
سویا: یون...یونگی
کوک: تمام این مدت فکر میکردم رفیقم مادرم رو کشته اما در اشتباه بودم نداشتیم حرف بزنه چون به تو اعتماد کردیم چرا؟ چون تو پدرمون بودی...چون ادعا داشتی دیدی ولی...ولی اشتباه کردیم
یونا: هه واقعا که تو چطور تونستی
میلن: شما دوتا خفه شید تا شمارو هم مثل پدر و مادرتون نکشتم....
همه با تعجب به میلن نگاه میکردم
میلن: یعنی...چیزه
یونا: چ...چی...یه بار دیگه بگو چی گفتی؟
کوک: مارو هم مثل پدرو مادرمون میکشتی؟
میلن: آره شما دوتا گدا زاده ها همونطور که پدر و مادرتون رو کشتم شمارو هم میکشتم
پلیس: به اندازه کافی شنیدیم...
میلن: چی؟ پلیس شما...شما اینجا چیکار دارید؟
یونگی: من گفتم بیان
یونا حالش بد شده بودو داشت میوفتاد که تهیونگ گرفتش...
تهیونگ: حالت خوبه؟
یونا: من...من....نههههه( گریه)
میلن: کجا منو میبرید همه شما مخصوصا تو دختره هر*زه همه رو میکشم
یونگی: حرف دهنتو بفهم...بدون داری به کی چی میگی( عربده)
سویا: یونگی...یونگی آروم باش
میلن: ولم کنید....ولم کنید....گفتم ولم کنید...چطور تونستید....چطور جرعت میکنید....( داد)
.....
ادامه دارد....
میخواست شلیک کنه که یه تیر به تفنگ خورد و تفنگش افتادم نگاهم رو گرفتم طرفش اون تهیونگ بود....
تهیونگ: نمیزارم دستت به خواهرم بخوره
میلن: همهی شما نمک نشناس ها چی فکر میکنید این ویدیو دروغه چرا من باید زنم رو بکشم؟
یونگی: چون از بچه هاش حمایت کرد چون بر خلاف میل تو عمل کرد
همه به طرف صاحب صدا برگشتن
سویا: یون...یونگی
کوک: تمام این مدت فکر میکردم رفیقم مادرم رو کشته اما در اشتباه بودم نداشتیم حرف بزنه چون به تو اعتماد کردیم چرا؟ چون تو پدرمون بودی...چون ادعا داشتی دیدی ولی...ولی اشتباه کردیم
یونا: هه واقعا که تو چطور تونستی
میلن: شما دوتا خفه شید تا شمارو هم مثل پدر و مادرتون نکشتم....
همه با تعجب به میلن نگاه میکردم
میلن: یعنی...چیزه
یونا: چ...چی...یه بار دیگه بگو چی گفتی؟
کوک: مارو هم مثل پدرو مادرمون میکشتی؟
میلن: آره شما دوتا گدا زاده ها همونطور که پدر و مادرتون رو کشتم شمارو هم میکشتم
پلیس: به اندازه کافی شنیدیم...
میلن: چی؟ پلیس شما...شما اینجا چیکار دارید؟
یونگی: من گفتم بیان
یونا حالش بد شده بودو داشت میوفتاد که تهیونگ گرفتش...
تهیونگ: حالت خوبه؟
یونا: من...من....نههههه( گریه)
میلن: کجا منو میبرید همه شما مخصوصا تو دختره هر*زه همه رو میکشم
یونگی: حرف دهنتو بفهم...بدون داری به کی چی میگی( عربده)
سویا: یونگی...یونگی آروم باش
میلن: ولم کنید....ولم کنید....گفتم ولم کنید...چطور تونستید....چطور جرعت میکنید....( داد)
.....
ادامه دارد....
۱.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.