فیک مافیای من پارت ۳
ویو جونگ کوک
وقتی وارد سالن شدیم برای همه ادما جای خاص اماده شده بود و هر دوتا صنعت یک جا مینشستن. کسی که قرار بود بغل ما بشینه هنوز نیومده بود. ما سر جای خودمون نشستیم که بعد چند دقیقه چند نفر اومدن سمت میز ما....
ویو ات
وارد سالن شدیم. جایی که باید مینشستیم رو نشونمون دادن و رفتیم که بشینیم. چند تا پسر هم اونجا بودن. حتما باید بغل اونا بشینیم. به سمتشون رفتیم و تعظیم کردیم که اونا هم بلند شدن و تعظیم کردن و پدرم با یکی از اونا دست داد و گفت
پ.ات: سلام اقای کیم از دیدنتون خوشحالم.
جین: سلام اقای چوی منم از دیدنتون خوشحالم بفرمایید بشینید
پ.ات: بله ممنون
پ.ات: ایشون دختر مت چوی ات هستن( اشاره کرد به من )
ات: سلام
جین: سلام اینا هم همکار ها و دوست های مافیای من هستن.
اعضا: سلام
ات: سلام
من دقیقا نشسته بودم بغل اون پسره که دستش پر تتو بود و پرسینگ داشت.
ویو جونگ کوک
دختر خشگلی بود اسمش هم مثل خودش قشنگ بود. کل مهمونی نشسته بود بغل من.
چند ساعت بعد :
ویو جونگ کوک
بعد از خوردن شام از اقای چوی خدافظی کردیم و راه افتادیم به سمت عمارت هامون. هر چقدر با خودم کلنجار میرفتم نمیتونستم از فکرش بیام بیرون خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده بود
ویو ات
مهمونی تموم شد و برگشتیم خونه اما هنوز ذهنم درگیر اون پسری بود که بغلم نشسته بود. حتی اسمشم نپرسیدم اما دارم بهش فکر میکنم. ایششش چرا اسمشو نپرسیدم. اصلا از کجا معلوم شاید دوباره دیدمش اگه ببینمش اسمشو حتما میپرسم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک فراموش نشه💙
وقتی وارد سالن شدیم برای همه ادما جای خاص اماده شده بود و هر دوتا صنعت یک جا مینشستن. کسی که قرار بود بغل ما بشینه هنوز نیومده بود. ما سر جای خودمون نشستیم که بعد چند دقیقه چند نفر اومدن سمت میز ما....
ویو ات
وارد سالن شدیم. جایی که باید مینشستیم رو نشونمون دادن و رفتیم که بشینیم. چند تا پسر هم اونجا بودن. حتما باید بغل اونا بشینیم. به سمتشون رفتیم و تعظیم کردیم که اونا هم بلند شدن و تعظیم کردن و پدرم با یکی از اونا دست داد و گفت
پ.ات: سلام اقای کیم از دیدنتون خوشحالم.
جین: سلام اقای چوی منم از دیدنتون خوشحالم بفرمایید بشینید
پ.ات: بله ممنون
پ.ات: ایشون دختر مت چوی ات هستن( اشاره کرد به من )
ات: سلام
جین: سلام اینا هم همکار ها و دوست های مافیای من هستن.
اعضا: سلام
ات: سلام
من دقیقا نشسته بودم بغل اون پسره که دستش پر تتو بود و پرسینگ داشت.
ویو جونگ کوک
دختر خشگلی بود اسمش هم مثل خودش قشنگ بود. کل مهمونی نشسته بود بغل من.
چند ساعت بعد :
ویو جونگ کوک
بعد از خوردن شام از اقای چوی خدافظی کردیم و راه افتادیم به سمت عمارت هامون. هر چقدر با خودم کلنجار میرفتم نمیتونستم از فکرش بیام بیرون خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده بود
ویو ات
مهمونی تموم شد و برگشتیم خونه اما هنوز ذهنم درگیر اون پسری بود که بغلم نشسته بود. حتی اسمشم نپرسیدم اما دارم بهش فکر میکنم. ایششش چرا اسمشو نپرسیدم. اصلا از کجا معلوم شاید دوباره دیدمش اگه ببینمش اسمشو حتما میپرسم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک فراموش نشه💙
۲.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.