پارت ۸ دیدار ناگهانی
دادار ناگهانی
پارت:۸
[فردا صبح]
ا.ت ویو:
نمیدونم چرا ولی قبل از آلارمم پا شدم با صحنه ای که دیدم شاخ در آوردم چرا من بغل تهیونگممممم اینم که تعریفش کردم از خودش دراومد همینطور داشتم با خودم غر میزدم که یهو دیدم تهیونگ تو خواب گف
_یونا،یونا عزیزم خواهش میکنم نرو منو تنهام نذار من بدون تو نمیتونم بعدش حالت نگرانی به چهرش گرف و ا.ت رو محکم تر بغلش کرد
راوی ویو:
ا.ت که دید تهیونگ حتی تو خوابم به فکر یوناس دیگه از جاش تکون نخورد آروم دستشو برد سمت گوشیش دید تا یه ربع دیگه الارمش به صدا میاد آروم خاموشش کرد و خیلی یواش از بغل تهیونگ دراومد و رفت تا صبحانه بخوره که بعد از چند دقیقه تهیونگ هم اومد پیشش
+سلام صبح بخیر
_سلام
+خوب خوابیدی؟
_اره
یکم گذشت که یهو تهیونگ گف
_ ای وای خاک تو سرم و دستاشو گرف جلو چشاش
+چی شده
_دی..دیدیشب
+خب
_تو اونارو یادته؟🤦♂
+راستش آره چیکار داشتی
_لطفا هرچی دیدی و شنیدی بین خودمون باشه و به کسی نگو
+باشه
_ممنون
+خواهش... میگم میتونم بهت بگم اوپا؟
_اره
+ممنون
_خب حاضر شو بریم
+باشه
ا.ت ویو:
رفتم لباسامو عوض کردم و بازم تهیونگ منو رسوند مدرسه و همه چی مثل دیروز بود اما امروز یه دوست پیدا کردم اسمش یجی بود(منظورم یجی ایتزی نیستا) واسه هفته بعدی بهمون پروژه داده بودن و منو یجی باید باهم کار میکردیم
(پرش زمانی بعد مدرسه)
زنگ خورد و از مدرسه رفتم بیرون چون اولین هفته بود فردا چیزی نداشتیم پس بعد مدرسه به تهیونگ گفتم میرم خونه یجی راستش یجی خودش خانواده داره اما تنها زندگی میکنه رفتیم خونه یجی تقریبا ۱۰ دقیقه بود که رسیده بودیم یهو گف(علامت یجی@)
@خب یکم از خودت بگو راستی.. میگم تهیونگ دوست پسرته؟
+نه
@پس چرا باهمین
+*قضیه رو تعریف کرد*
@جای تو بودم مخشو میزدم حیفع از دستش بدی
+الان فعلا این مهم نیس مهم درسامه
@ای بچه مثبت درس خون(با خنده)
+(خنده)
بیا پایین
پایین تر
خب شرطا اینه که ۷ لایک و ۲۰ کامنت
چرا حمایت نمیکنید یک کا آدمی میخونن ولی حمایت نمیکنید چرااااااااااااااااا به خدا اگه اشتباهی هم دستتون روی اون لایک بی صحاب بخوره نه میرید جهنم نه مشکلی پیش میاااااااااااااااااااادددددددددددددددد. ملسی از اونایی که حمایت میکنن💜💜💜💜
پارت:۸
[فردا صبح]
ا.ت ویو:
نمیدونم چرا ولی قبل از آلارمم پا شدم با صحنه ای که دیدم شاخ در آوردم چرا من بغل تهیونگممممم اینم که تعریفش کردم از خودش دراومد همینطور داشتم با خودم غر میزدم که یهو دیدم تهیونگ تو خواب گف
_یونا،یونا عزیزم خواهش میکنم نرو منو تنهام نذار من بدون تو نمیتونم بعدش حالت نگرانی به چهرش گرف و ا.ت رو محکم تر بغلش کرد
راوی ویو:
ا.ت که دید تهیونگ حتی تو خوابم به فکر یوناس دیگه از جاش تکون نخورد آروم دستشو برد سمت گوشیش دید تا یه ربع دیگه الارمش به صدا میاد آروم خاموشش کرد و خیلی یواش از بغل تهیونگ دراومد و رفت تا صبحانه بخوره که بعد از چند دقیقه تهیونگ هم اومد پیشش
+سلام صبح بخیر
_سلام
+خوب خوابیدی؟
_اره
یکم گذشت که یهو تهیونگ گف
_ ای وای خاک تو سرم و دستاشو گرف جلو چشاش
+چی شده
_دی..دیدیشب
+خب
_تو اونارو یادته؟🤦♂
+راستش آره چیکار داشتی
_لطفا هرچی دیدی و شنیدی بین خودمون باشه و به کسی نگو
+باشه
_ممنون
+خواهش... میگم میتونم بهت بگم اوپا؟
_اره
+ممنون
_خب حاضر شو بریم
+باشه
ا.ت ویو:
رفتم لباسامو عوض کردم و بازم تهیونگ منو رسوند مدرسه و همه چی مثل دیروز بود اما امروز یه دوست پیدا کردم اسمش یجی بود(منظورم یجی ایتزی نیستا) واسه هفته بعدی بهمون پروژه داده بودن و منو یجی باید باهم کار میکردیم
(پرش زمانی بعد مدرسه)
زنگ خورد و از مدرسه رفتم بیرون چون اولین هفته بود فردا چیزی نداشتیم پس بعد مدرسه به تهیونگ گفتم میرم خونه یجی راستش یجی خودش خانواده داره اما تنها زندگی میکنه رفتیم خونه یجی تقریبا ۱۰ دقیقه بود که رسیده بودیم یهو گف(علامت یجی@)
@خب یکم از خودت بگو راستی.. میگم تهیونگ دوست پسرته؟
+نه
@پس چرا باهمین
+*قضیه رو تعریف کرد*
@جای تو بودم مخشو میزدم حیفع از دستش بدی
+الان فعلا این مهم نیس مهم درسامه
@ای بچه مثبت درس خون(با خنده)
+(خنده)
بیا پایین
پایین تر
خب شرطا اینه که ۷ لایک و ۲۰ کامنت
چرا حمایت نمیکنید یک کا آدمی میخونن ولی حمایت نمیکنید چرااااااااااااااااا به خدا اگه اشتباهی هم دستتون روی اون لایک بی صحاب بخوره نه میرید جهنم نه مشکلی پیش میاااااااااااااااااااادددددددددددددددد. ملسی از اونایی که حمایت میکنن💜💜💜💜
۵.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.