واقعیت این است که از زندگی خرسند نیستم.گاهی از آن بیزار م
واقعیت این است که از زندگی خرسند نیستم.گاهی از آن بیزار میشوم و بی توجه ، درواقع هرچقدر آن را به مسخرگی گذرانم به شکلی مسخره تر گذشت . اما اراده و تلاشم را به کار میگیرم و سعی میکنم دنبال هدف و انگیزه ای بگردم اما چیزی پیدا نمیکنم . زندگی به پوچیه داستان کتابی است که پایانش را از قبل میدانی . این بستگی به تو دارد که این کتاب را تا انتهایش بخوانی یا رهایش کنی . خیلی فکر کردم اما دلیلی برای انگیزه و ادامه اش پیدا نکردم . چه میشود کرد؟! تنها کار عاقلانه ای که میشود کرد این است که زندگی را برای خودم سخت نکنم و به خواندن این کتاب تا انتهایش ادامه دهم شاید وقتی به قسمت میانی کتاب برسم همه چیز متفاوت تر اتفاق بیوفتد .
۳.۸k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.