ابنبات ترش. پارت 18
توی دلم داشتم دلیل این کارم رو تکرار می کردم
این برای پدرو مادرمه
این برای پدر و مادرمه
این برای پدر و مادرمه
دختره همین طور داشت فوش می داد و گریه می کرد
جیهوپم انگار تو چشمای مدوسا نگاه کرده بود و سنگ شده بود
چشمام رو بستم و
نفس عمیقی کشیدم
و دست جیهوپ رو گرفتم
و به سمت خروجی نمایشگاه راه افتادیم
جیهوپ رو دم در گزاشتم و بهش گفتم برم آب بگیرم
از زبون جیهوپ:
خدایی این دیگه کی بود ؟
این چه چرت و پرت هایی بود که می گفت ؟
نکنه تو خواب راهرفتن و یه غلطی کردم.
ولی جدی ا/ت دیگه کیه که دهن منو صاف نکرد اونجا.
انتظار داشتم تا حالا تبدیل کرده باشه به آسفالت کف خیابون
همون موقع یه صدای بلندی اومد
انگار بمب های جنگی حلبی رو به هم کوبیده باشی
صدا از توی نمایشگاه بود
به سمت صدا دویدم
پام رفت توی رنگ صورتی ای که روی زمین ریخته بود
وایسادم و جلوم رو نگاه کردم
ا/ت موهای اون دختره رو گرفته بود و جوری که انگار خیلی سبکه می کوبید به سطل های رنگی که برای نقاشی زنده بود
دختره شبیه رنگین کمان شده بود
ا/ت: داد بزن بگو غلط کردم
دختره: نخیر من عاشق جیهوپم حتی اگر اون منو دیگه نخواد من عاشقش می مونم
ا/ت دختره رو گرفتم و تا نصف تنش رو کرد توی ظرف بزرگ رنگ سفید
اینقدر وحشی شده بود که حتی نگهبان ها هم جرعت نداشتن بهش نزدیک شن
آخرش دیگه من وارد عمل شدم
و جداشون کردم
چشمای ا/ت شده بود کاسهی خون
ولی آخرش ا/ت کاری کرد دختره به حرف بیاد
دختره: غلط کردم
من از طرف دوستم که توی جنگل دیده بودی اومدم
اون گفت اگر کاری کنم شما دوتا جدا بشین
بهم پول میده
آخر سر ا/ت کل خسارت ها رو داد و دختره هم اینقدر ترسیده بود که جرعت شکایت نداشت
و خیلی سنگین از نمایشگاه در اومدیم
می دونم نباید ولی
یه جورایی به خودم افتخار کردم
که همچین دوست دختری دارم
ا/ت خیلی رنگی بود برای همین از نمایشگاه براش یه شلوار و هودی نازک گرفتم و سوار ماشین شدیم
توی ماشین بهش گفتم: ا/ت چرا حرف هاش رو باور نکردی ؟
ا/ت : من بهت اعتماد دارم
تازه قبلا اون دختر رو دیده بودم که دور و بر اون دختری که منو دزدیده بود می پلکید
تازه دستاشم پینه داشت و خیلی زخمی بود معلومه خیلی سخت کار می کنه و لباساش همه قیمت پایین بود در نتیجه احتمالا وضع مالی خوبی نداره
می دونستم داره دروغ میگه ولی می خواستم برای این که وقت با ارزشم رو گرفت و تلاش برای جدایی ما کرد ازش یه انتقام کوچیک نگیرم
با خنده گفتم: باشه عزیزم فقط لطفا دفعه های بعدی شدت انتقام های کوچیکتو کم تر کن
ممکن بود بکشیش
ا/ت چشم غره ی کیوتی بهم رفت و بهم گفت: قبوله به شرطی که دفعهی بعد مثل چوب خشک واینستی ما رو نگاه کنی
ا/ت: باید اعتراف کنم برای اولین بیرون رفتن خیلی بهم خوش گذشت
این برای پدرو مادرمه
این برای پدر و مادرمه
این برای پدر و مادرمه
دختره همین طور داشت فوش می داد و گریه می کرد
جیهوپم انگار تو چشمای مدوسا نگاه کرده بود و سنگ شده بود
چشمام رو بستم و
نفس عمیقی کشیدم
و دست جیهوپ رو گرفتم
و به سمت خروجی نمایشگاه راه افتادیم
جیهوپ رو دم در گزاشتم و بهش گفتم برم آب بگیرم
از زبون جیهوپ:
خدایی این دیگه کی بود ؟
این چه چرت و پرت هایی بود که می گفت ؟
نکنه تو خواب راهرفتن و یه غلطی کردم.
ولی جدی ا/ت دیگه کیه که دهن منو صاف نکرد اونجا.
انتظار داشتم تا حالا تبدیل کرده باشه به آسفالت کف خیابون
همون موقع یه صدای بلندی اومد
انگار بمب های جنگی حلبی رو به هم کوبیده باشی
صدا از توی نمایشگاه بود
به سمت صدا دویدم
پام رفت توی رنگ صورتی ای که روی زمین ریخته بود
وایسادم و جلوم رو نگاه کردم
ا/ت موهای اون دختره رو گرفته بود و جوری که انگار خیلی سبکه می کوبید به سطل های رنگی که برای نقاشی زنده بود
دختره شبیه رنگین کمان شده بود
ا/ت: داد بزن بگو غلط کردم
دختره: نخیر من عاشق جیهوپم حتی اگر اون منو دیگه نخواد من عاشقش می مونم
ا/ت دختره رو گرفتم و تا نصف تنش رو کرد توی ظرف بزرگ رنگ سفید
اینقدر وحشی شده بود که حتی نگهبان ها هم جرعت نداشتن بهش نزدیک شن
آخرش دیگه من وارد عمل شدم
و جداشون کردم
چشمای ا/ت شده بود کاسهی خون
ولی آخرش ا/ت کاری کرد دختره به حرف بیاد
دختره: غلط کردم
من از طرف دوستم که توی جنگل دیده بودی اومدم
اون گفت اگر کاری کنم شما دوتا جدا بشین
بهم پول میده
آخر سر ا/ت کل خسارت ها رو داد و دختره هم اینقدر ترسیده بود که جرعت شکایت نداشت
و خیلی سنگین از نمایشگاه در اومدیم
می دونم نباید ولی
یه جورایی به خودم افتخار کردم
که همچین دوست دختری دارم
ا/ت خیلی رنگی بود برای همین از نمایشگاه براش یه شلوار و هودی نازک گرفتم و سوار ماشین شدیم
توی ماشین بهش گفتم: ا/ت چرا حرف هاش رو باور نکردی ؟
ا/ت : من بهت اعتماد دارم
تازه قبلا اون دختر رو دیده بودم که دور و بر اون دختری که منو دزدیده بود می پلکید
تازه دستاشم پینه داشت و خیلی زخمی بود معلومه خیلی سخت کار می کنه و لباساش همه قیمت پایین بود در نتیجه احتمالا وضع مالی خوبی نداره
می دونستم داره دروغ میگه ولی می خواستم برای این که وقت با ارزشم رو گرفت و تلاش برای جدایی ما کرد ازش یه انتقام کوچیک نگیرم
با خنده گفتم: باشه عزیزم فقط لطفا دفعه های بعدی شدت انتقام های کوچیکتو کم تر کن
ممکن بود بکشیش
ا/ت چشم غره ی کیوتی بهم رفت و بهم گفت: قبوله به شرطی که دفعهی بعد مثل چوب خشک واینستی ما رو نگاه کنی
ا/ت: باید اعتراف کنم برای اولین بیرون رفتن خیلی بهم خوش گذشت
۸.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.