ازدواج اجباری پارت 13
خواستم که برم بیرون یهو یه نفری دستمو گرفت... سون هان: اقای تهیونگ شما رو به من فروخته تو دیگه ماله منی. ات: نخیر تهیونگ همچین کاری نمیکنه(با گریه) سون هان: حالا که کرده بیا بریم اتاق کار دارم. ات ویو: دست گرفت و به زور میکشیدم سمت اتاق زورش زیاد بودم بردتم تو اتاق چسبوندم به دیوار. ات: نکن مرتیکه عوضی. سون هان: دیگه دیره تو ماله من هرکاری دلم بخواد میکنم. ات ویو: پرتم کرد رو تخت و اومد روم و دستامو به تخت بست خیلی ترسیده بودم و خیلی تو شک و باورم نمیشد تهیونگ همینجوری ولم کرد، وقتی اوند رو تقلا میکردم اما فایده ای نداشت، لباساشو دراورد کاملا لخت بود لباسای منم دراورد جیغ میزدم تقلا میکردم که یهو دیکشو کرد توم (فوش دادن به سون هان ازادههه مرتیکه کثافت) ناله بلندی کشیدم وحشیانه تلمبه میزد و سینه هامو میمالوند، انقدر وحشیانه بودکه خونریزی کردم و دیگه جونی برا کمک خواستن و تقلا کردن نداشتم یهو صدای شلیک اومد سون هان دیکشو کشید بیرون لباس پوشید و رفت بیرون منم بی حال رو تخت بودم خونریزیم خیلی زیاد بود. تهیونگ ویو: به سون هان حمله کردیم خیلی نگذشته بود از اینکه اون مرتیکه با ات تنها شده بود برا همین فک نکنم با ات کاری کرده باشه
خماریییی
خب اینم دو تا پارت بعدی برا امشب همینقدره ببخشید مچ دست خیلی درد میکنه✨💜
خماریییی
خب اینم دو تا پارت بعدی برا امشب همینقدره ببخشید مچ دست خیلی درد میکنه✨💜
۲۳.۵k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.