فیک(??Why you)پارت(80)
شب*
سیوُل:خدااااااااااااااااااااااا جیغغغغغغغغغغغغغغ(جیغ خفه روی بالش)*
موجیو:الباب از صبح تا حالا فقط دارین روی تخت جیغ میزنین،تموم نشد؟؟مگه چی شده خوب فوقش یه شماره....
ا/ت:موجیووووووووووووووو!
موجیو:باشه باشه
ا/ت:هوفففف (روس تخت دراز کشد)*
ا/ت:انصافاََ دروغه دیگه ای نبود که بگم؟؟
آخه لباس زیر؟؟؟پناه بر گاد!
موجیو:واقعا چرا؟
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن*
موجیو:الباب!
ا/ت:بنظرت تو اون موقعیت که داشتم به فاخ میرفتم باید چی می گفتم؟؟
بهونه دیگه ای داشتم؟؟
موجیو:ولی بازم مسخرت نکرد الباب
ا/ت:امّا بعداََ میکنه
موجیو:الباب بیا به این فکر کنیم که یه لباس جدیدی که خیلی دوست داریو میخری
ا/ت:اوهوم.....اونم چه لباسی
موجیو:هه*~*'
ا/ت:من یکمی بخوابم اینقدر جیغ زدم انرژیم ته کشید
موجیو:فکر خوبیه منم میرم بیرون ،خوب بخوابی الباب جونم بوس(روی لپ)*
ا/ت:لبخند*
موجیو:رفت*
ا/ت ویو*
با فکر کردن به اتفاقاتی که توی این چندوقت افتاده بود کم کم چشام سنگین شد و.......
...
...
...
تاریکی!
ویو بیرون عمارت*
تهیونگ:هااااا اوممممممم.(کش و قوس دادن)*
تهیونگ:آخیش.....پوسیدم از بس نشستم داخل این قوطی کبریت (داداش تو به یه عمارت چندصد هزار متری میگی قوطی کبریت؟؟؟؟-_- آیا من برای تویک لطیفه هستم؟؟)*
تهیونگ همینطور که داشت توی باغ عمارت قدم میزد ناگهان چیزی توجهش رو جلب کرد
دوتا مرد سیاه پوش*
تهیونگ:هم؟؟
ناشناس:رئیس اون دختر اینجاست
تهیونگ:پشته دیوار پنهان شدن*
رئیس:خیلی خوبه.....هوم بالاخره وقتش رسید ،بهترم دیگه بریم (غیب شدن)*
تهیونگ:نگاه کردن*
تهیونگ:احساس خوبی به این وضعیت ندارم!
ویو داخل حال عمارت*
تهیونگ:اونا چرا داشتن درمورد ا/ت حرف میزدن؟؟یعنی چی بالاخره وقتش رسید؟؟ هرچیزیه مربوط به ا/تس از اون به کنار صداش خیلی آشنا بود انگار قبلا این صدا رو شنیدام.....هوفففف واقعا خیلی مزخرفه(ذهنش)*
تهیونگ همینطور که داشت با خودش کلنجار میرفت قصد نوشیدن قهوش رو داشت که چشمش به جمال جونگ کوک افتاد*
جونگ کوک وارد عمارت شد*
تهیونگ:به به داداش گلم تو..اس توپ اس توپ (کمی دقت)....اون چیه؟
جونگ کوک:هرچی هست برای تو نیست
تهیونگ:اونو که فهمیدم جنابعالی اینقدر کشته مرده من نیستی که برام چیزی بخری
جونگ کوک:زدی به هدف
تهیونگ :هارتم....ترک برداشت از جوابت(الکی دست گذاشتن و قیافه گرفتن)*
جونگ کوک:پوزخند*
جونگ کوک راهی اتاق ا/ت شد تا چیزی که ازش خواسته بود رو بده بهش *
ویو ۵ دقیقه بعد*
جونگ کوک به دمه در اتاق ا/ت رسید و در اتاق رو باز کرد که...*
ا/ت:خواب*
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک پاکت لباس رو روی میز گذاشت با دستاس توی جیب کت و شلوار مشکیش آروم نزدیک تخت ا/ت شد و روی تخت ا/ت نشست*
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک:چرا باید تورو ببینم؟؟؟
بعداز این همه سال ....هوم(تک خنده)مسخرست،من که میدونم لباس بهونه بود........به چی میخوای برسی........
ا/ت!
안녕하세요 여러분, 잘 지내시나요?
خوب خوب امیدوارم حالتون خوب خوب باشه و اینکه
امیدوارم سال تحصیلی جدید توپی رو در پیش داشته باشین و موفق باشین
من زنده ام😂یوهو و بالاخره پارت جدید رو گذاشتم ،امیدوارم لایک و کامنت زیاد باشه ،هرچقدر لایکا کتمر و کامنتا کمتر منم مجبورم دیر دیر بزارم پس........لطفا تلاش کنید لایکا و کامنتا بیاد بالا☺💜
سیوُل:خدااااااااااااااااااااااا جیغغغغغغغغغغغغغغ(جیغ خفه روی بالش)*
موجیو:الباب از صبح تا حالا فقط دارین روی تخت جیغ میزنین،تموم نشد؟؟مگه چی شده خوب فوقش یه شماره....
ا/ت:موجیووووووووووووووو!
موجیو:باشه باشه
ا/ت:هوفففف (روس تخت دراز کشد)*
ا/ت:انصافاََ دروغه دیگه ای نبود که بگم؟؟
آخه لباس زیر؟؟؟پناه بر گاد!
موجیو:واقعا چرا؟
ا/ت:چپ چپ نگاه کردن*
موجیو:الباب!
ا/ت:بنظرت تو اون موقعیت که داشتم به فاخ میرفتم باید چی می گفتم؟؟
بهونه دیگه ای داشتم؟؟
موجیو:ولی بازم مسخرت نکرد الباب
ا/ت:امّا بعداََ میکنه
موجیو:الباب بیا به این فکر کنیم که یه لباس جدیدی که خیلی دوست داریو میخری
ا/ت:اوهوم.....اونم چه لباسی
موجیو:هه*~*'
ا/ت:من یکمی بخوابم اینقدر جیغ زدم انرژیم ته کشید
موجیو:فکر خوبیه منم میرم بیرون ،خوب بخوابی الباب جونم بوس(روی لپ)*
ا/ت:لبخند*
موجیو:رفت*
ا/ت ویو*
با فکر کردن به اتفاقاتی که توی این چندوقت افتاده بود کم کم چشام سنگین شد و.......
...
...
...
تاریکی!
ویو بیرون عمارت*
تهیونگ:هااااا اوممممممم.(کش و قوس دادن)*
تهیونگ:آخیش.....پوسیدم از بس نشستم داخل این قوطی کبریت (داداش تو به یه عمارت چندصد هزار متری میگی قوطی کبریت؟؟؟؟-_- آیا من برای تویک لطیفه هستم؟؟)*
تهیونگ همینطور که داشت توی باغ عمارت قدم میزد ناگهان چیزی توجهش رو جلب کرد
دوتا مرد سیاه پوش*
تهیونگ:هم؟؟
ناشناس:رئیس اون دختر اینجاست
تهیونگ:پشته دیوار پنهان شدن*
رئیس:خیلی خوبه.....هوم بالاخره وقتش رسید ،بهترم دیگه بریم (غیب شدن)*
تهیونگ:نگاه کردن*
تهیونگ:احساس خوبی به این وضعیت ندارم!
ویو داخل حال عمارت*
تهیونگ:اونا چرا داشتن درمورد ا/ت حرف میزدن؟؟یعنی چی بالاخره وقتش رسید؟؟ هرچیزیه مربوط به ا/تس از اون به کنار صداش خیلی آشنا بود انگار قبلا این صدا رو شنیدام.....هوفففف واقعا خیلی مزخرفه(ذهنش)*
تهیونگ همینطور که داشت با خودش کلنجار میرفت قصد نوشیدن قهوش رو داشت که چشمش به جمال جونگ کوک افتاد*
جونگ کوک وارد عمارت شد*
تهیونگ:به به داداش گلم تو..اس توپ اس توپ (کمی دقت)....اون چیه؟
جونگ کوک:هرچی هست برای تو نیست
تهیونگ:اونو که فهمیدم جنابعالی اینقدر کشته مرده من نیستی که برام چیزی بخری
جونگ کوک:زدی به هدف
تهیونگ :هارتم....ترک برداشت از جوابت(الکی دست گذاشتن و قیافه گرفتن)*
جونگ کوک:پوزخند*
جونگ کوک راهی اتاق ا/ت شد تا چیزی که ازش خواسته بود رو بده بهش *
ویو ۵ دقیقه بعد*
جونگ کوک به دمه در اتاق ا/ت رسید و در اتاق رو باز کرد که...*
ا/ت:خواب*
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک پاکت لباس رو روی میز گذاشت با دستاس توی جیب کت و شلوار مشکیش آروم نزدیک تخت ا/ت شد و روی تخت ا/ت نشست*
جونگ کوک:نگاه*
جونگ کوک:چرا باید تورو ببینم؟؟؟
بعداز این همه سال ....هوم(تک خنده)مسخرست،من که میدونم لباس بهونه بود........به چی میخوای برسی........
ا/ت!
안녕하세요 여러분, 잘 지내시나요?
خوب خوب امیدوارم حالتون خوب خوب باشه و اینکه
امیدوارم سال تحصیلی جدید توپی رو در پیش داشته باشین و موفق باشین
من زنده ام😂یوهو و بالاخره پارت جدید رو گذاشتم ،امیدوارم لایک و کامنت زیاد باشه ،هرچقدر لایکا کتمر و کامنتا کمتر منم مجبورم دیر دیر بزارم پس........لطفا تلاش کنید لایکا و کامنتا بیاد بالا☺💜
۸.۰k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.