عشق خوناشامی من پارت ۲۱
عشق خوناشامی من پارت ۲۱
ویو ا/ت:
الآن تقریبا یک ماه از وقتی که لینا اومده اینجا میگذره خوشحالم که اونم اینجاس ولی جدیدا جونگکوک باهام سرد شده نمیدونم چرا برای همین خیلی ناراحتم مثل این چند روز تو اتاق نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم
که در باز شد دیدم جونگکوکه
ا/ت: سلام
جونگکوک: سلام
مثل همیشه حرف ما با یه سلام شروع و تموم شد که دیدم جونگکوک رفت رو تخت و خوابید منم برق رو خاموش کردم و رفتم خوابیدم
ویو جونگکوک:
ا/ت اومد رو تخت خوابید منم تو فکر بودم خب راستش این روزا یه چیز ذهنم رو خیلی درگیر کرده خب من به عنوان پادشاه خونآشام ها دشمنان زیادی زیادی دارم ممکنه اونا بخوان به ا/ت صدمه بزنن و من نمیخوام اتفاقی برای ا/ت بیفته برای همین چند روزه که باهاش گرم برخورد نمیکنم که بهم دلبسته نشه
ا/ت: از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک نیست که دیدم داره لباس میپوشه که بره بیرون منم دیگه تحمل نداشتم پس تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم
ا/ت: جونگکوک
جونگکوک: بله
ا/ت: بهتره با هم صحبت کنیم
ادامه دارد...
حمایت
ویو ا/ت:
الآن تقریبا یک ماه از وقتی که لینا اومده اینجا میگذره خوشحالم که اونم اینجاس ولی جدیدا جونگکوک باهام سرد شده نمیدونم چرا برای همین خیلی ناراحتم مثل این چند روز تو اتاق نشسته بودم و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم
که در باز شد دیدم جونگکوکه
ا/ت: سلام
جونگکوک: سلام
مثل همیشه حرف ما با یه سلام شروع و تموم شد که دیدم جونگکوک رفت رو تخت و خوابید منم برق رو خاموش کردم و رفتم خوابیدم
ویو جونگکوک:
ا/ت اومد رو تخت خوابید منم تو فکر بودم خب راستش این روزا یه چیز ذهنم رو خیلی درگیر کرده خب من به عنوان پادشاه خونآشام ها دشمنان زیادی زیادی دارم ممکنه اونا بخوان به ا/ت صدمه بزنن و من نمیخوام اتفاقی برای ا/ت بیفته برای همین چند روزه که باهاش گرم برخورد نمیکنم که بهم دلبسته نشه
ا/ت: از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک نیست که دیدم داره لباس میپوشه که بره بیرون منم دیگه تحمل نداشتم پس تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم
ا/ت: جونگکوک
جونگکوک: بله
ا/ت: بهتره با هم صحبت کنیم
ادامه دارد...
حمایت
۲۰.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.