63/مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
63/مروری بر فرمایشات امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا
حسین بن علی علیهما السلام در آخرین ساعتهای زندگی یارانش آنها را در راه شهادت و جانبازی که انتخاب کرده بودند تشویق و ترغیب می نمود و در مناسبتهای مختلف به هنگام وداع آنها و یا موقعی که در قتلگاه و در بالینشان و در کنار جسد خون آلود و نیمه جانشان حاضر می گردید با جملاتی دلنشین و یا با عکس العملی مهرآمیز که نشانگر کمال محبت و عاطفه امام علیه السلام نسبت به آنان بود ، به دلجویی و تسلی خاطر آنان می پرداخت.
مثلاً آنگاه که در بالای سر یکی از یارانش به نام ((واضح )) غلام ترک حاضر گردید با وی معانقه نمود ، دستهای مبارک خویش را به گردن او انداخت سپس صورت نازنینش را به صورت وی گذاشت که این غلام از این محبت و عاطفه امام فوق العاده مسرور و خوشحال شد و به آن افتخار و مباهات نمود و چنین گفت :کیست مانند من (به این افتخار نایل گردد) که پسر پیغمبر صورت به صورت او گذاشته باشد؟ و در همان حال روح از بدنش جدا گردید.
و همچنین در بالای سر یکی از غلامانش به نام ((مسلم )) حاضر گردید و با وی که مختصر رمقی داشت معانقه نمود . مسلم لبخندی زد و از دنیا رفت.
#حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#عاشورا#زیارت_عاشورا#
حسین بن علی علیهما السلام در آخرین ساعتهای زندگی یارانش آنها را در راه شهادت و جانبازی که انتخاب کرده بودند تشویق و ترغیب می نمود و در مناسبتهای مختلف به هنگام وداع آنها و یا موقعی که در قتلگاه و در بالینشان و در کنار جسد خون آلود و نیمه جانشان حاضر می گردید با جملاتی دلنشین و یا با عکس العملی مهرآمیز که نشانگر کمال محبت و عاطفه امام علیه السلام نسبت به آنان بود ، به دلجویی و تسلی خاطر آنان می پرداخت.
مثلاً آنگاه که در بالای سر یکی از یارانش به نام ((واضح )) غلام ترک حاضر گردید با وی معانقه نمود ، دستهای مبارک خویش را به گردن او انداخت سپس صورت نازنینش را به صورت وی گذاشت که این غلام از این محبت و عاطفه امام فوق العاده مسرور و خوشحال شد و به آن افتخار و مباهات نمود و چنین گفت :کیست مانند من (به این افتخار نایل گردد) که پسر پیغمبر صورت به صورت او گذاشته باشد؟ و در همان حال روح از بدنش جدا گردید.
و همچنین در بالای سر یکی از غلامانش به نام ((مسلم )) حاضر گردید و با وی که مختصر رمقی داشت معانقه نمود . مسلم لبخندی زد و از دنیا رفت.
#حدیث#احادیث#روایت#روایات#امام#امامان#معصوم#معصومین#امامت#hadis#imam#شیعه#تشیع#اسلام#اهل_بیت#اهلبیت#حسین#امام_حسین#عاشورا#کربلا#از_مدینه_تا_کربلا#عاشورا#زیارت_عاشورا#
۴۷۵
۰۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.