تکپارتی میدوریا ( وقتی بهش اعتراف میکنی ) ( همکلاسی هستید

تکپارتی میدوریا ( وقتی بهش اعتراف میکنی ) ( همکلاسی هستید )
از شدت استرس دستام یخ زده بود
این کاری که میکردم واقعا درست بود؟
شاید اون فقط منو به چشم همکلاسی یا یه دوست میبینه
با فکر کاری که میخواستم بکنم لپام گل انداخت و باعث شد اطمینانم بیشتر شه
نگاهی به شنای ساحل و بعد دریای پهناور کردم
و بعد میدوریا رو دیدم که با خوشحالی و لبخند بزرگش مثل همیشه سمتم می اومد و باعث شد قلبم تند تر از قبل بزنه وقتی بهم رسید اول سلام کرد و بعد پرسید
میدوریا _ ا.ت میخواستی منو بینی؟درسته؟
_ خب...آره
میدوریا _ و یه چیزی بهم بگی؟
_ خب...اونم آره
میدوریا _چه خوب منم میخواستم یه چیزی بهت بگم
_ اوممم..باشه..پس...
میدوریا و ا.ت _ ( همزمان ) ازت خوشم میاد میای قرار بذاریم؟
اول هر دو با تعجب بهم نگاه کردیم و یهو پخ زدیم زیر خنده
میدوریا _ چه جالب همزمان گفتیم
بی توجه به حرفش با ذوق گفتم
_ تو گفتی ازم خوشت میاد؟
با خجالت سرش رو پایین انداخت
میدوریا _ ولی انگاری حسم دو طرفست
با خوشحالی پریدم بغلش که خشکش زد
_ خیلی خیلی ازت ممنونم دکو
بزرگترین لبخندی رو که تا حالا دیده بودم رو زد و بازم قلبم پر از شادی شد