*ویو جیمین* اوه انگاری جنا خانم خیلی کنجکاوه ولی نه بزار یکم اذیتش کنم نمیگم که میخوایم بریم سمت ججو اونم با ماشین و دوتایی و قراره ی استراحت یک هفته ای به همه کارکنان و شرکت بدم پس میتونیم یک هفته کا

جیمین:یاااااا برو دیگه

از شونه هاش گرفتم و چرخوندمش و به سمت در بردمش و به سمت بیرون یواش هلش دادم

جیمین:برو به کارت برس

جنا:رئیسسس

در رو بستم و رفتم نشستم پشت میزم، اتاق های من و جنا دیوار به دیوارن قشنگ بهم چسبیدن به طوریکه اگه یکم صدا بالا بره میتونم صداشو از اتاقش بشنوم
همینطور که همه توجه و حواسمو به اتاقش برده بودم و گوشیمو قشنگ باز کرده بودم بلاخره صدای جنا به گوشم رسید

جنا:یعنییییی کجا میخواد منو ببره؟
حتما جای خوبی میخواد بره اما کجا؟چرا بهم نگفت؟اوو حتما سوپرایزه هو هو
ولی اون عفریته خودم بلدم چطور باهاش رفتار کنم اره خودم به حسابش میرسم

وای یعنی از خنده داشتم میمردم وایی جنا وقتی حسود میشه یا عصبی خیلی کیوووت میشه قیافش قشنگ دیدنی میشه خدایا(خنده)

پا سیستم نشستم و کارهای مربوطه رو انجام دادم

(پرش زمانی به ۷شب)
داشتم تموم میکردم که به ساعت نگاه کردم دیدم هفت شد باید جنا زودتر می‌رفت که هم به لاری وومامانش اطلاع بده میخوایم بریم و آماده بشه و وسایلش رو جمع کنه و کلی کار دیگه که منم دارم

رفتم اتاقش بدون در زدن وارد شدم که دیدم خیلی کیوت سرش رو صفحه کیبورد کامپیوتره و خوابیده
اخی که چقدر کیوت بود دلم نیومد بیدارش کنم اما باید بیدارش میکردم
ناچار رفتم و بیدارش کردم که بیدار شد

جنا:یکم دیگه بخوابم لطفااا

جیمین:ببخشید ولی میخوایم بریم

جنا با شنیدن کلمه میخوایم بریم تیز ازجاش بلند شد و ایستاد و گفت

جنا:بله من آماده کجا میخوایم بریم رئیس(کیوت و خواب‌آلود و حالت جدی)

وای همینطور داشتم بهش میخندیدم که گفتم

جیمین:خب بله جنا خانم من تصمیم گرفتم برای یک هفته به شرکت و کارکنان استراحت بدم و در این یک هفته استراحت قراره ما دوتا کلی باهم خوشبگذرونیم
بله قراره بریم ججو اونم فردا ظهر چون میخوام قشنگ بخوابی و سرحال باشی

جنا با ذوقی غیر قابل توصیف و چشمایی پر از خوشحالی بالا و پایین پرید و گفت

جنا:واقعااا؟قراره بریم ججو؟

جیمین:اره

بدون مکث سریع پرید بغلم و ازم تشکر کرد
ازونجایی که به کارکنان گفته بودم استراحت دارن دیگه رفته بودن برا همین بعد از بغل کردنش رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونه جنا حرکت کردیم
رسیدیم خونش تعارف کرد ولی خب باید میرفتم کار زیاد دارم
پس بهش گفتم که نمیام اونم چیزی نگفت
اومد بغلم کرد و قبل از اینکه بره یهو روی گونم ی بوسه کاشت
تعجب کردم اولین بار بود میبوستم همینطور متعجب زل زده بودم به جلوم
و جنا قدم زنان به سمت خونش رسید و قبل ازینکه وارد بشه گفت

جنا:یااا جیمینا تعجب نکن از این به بعد همیشه همینطوره

خوشحال شدم و گفتم:بله جنا خانم منم منتظرتم

بعد از خداحافظی اون وارد خونش شد منم رفتم خونه خودم
وارد شدم که