سناریو
با سختی تمام مسافت جنگل رو طی کرد
به نفس نفس افتاده بود ولی میدونست اگه کم بیاره اون پیداش میکنه زنده نمیزاره
پس با سرعت تمام دویید
@اونجاس بگیریدش
بنگ بنگ
تیر تو هوا معلق بود
از ترس گریه میکرد و میدونست اگه پیداش کنن قبرش رو باید بکنه
__________________________________________________
_احمقا پس شما چیکاره هستین چرا پیداش نمیکنید(عربده)
@ببخشید ارباب الان پیداش میکنیم
از اصبانیت زیاد سرش درد گرفت
رو صندلی نشست و سرشو با دستانش گرفت
تو همین یک ساعت دلش بد حوب برای مشوقه اش تنگ شده بود
دوست داشت هرچی زودتر لباش رو دوباره بچشه و این دیونه ش میکرد
________________________________________
________
وقتی صدای اون قاتل سریالی که داشت عربده میکشید رو شنید گوشاشو گرفت و گفت
+نمیخوام نمیخوام برگردوم پیشت
این بهش انگیزه داد تا تند تر بره
________________________________________
__________
بعد سال ها به جاده رسید
جیغ خفیفی از سر خوشحالی زد
چند دقیقه گذشت که دیدی یه تاکسی داره رد میشه پس دستاشو تکون داد تا تاکسی خبردار شه
راننده تاکسی ماسک زده بود و چون شب بود قیافش پیدا نبود
+اقا ببخشید منو تا بوسان میبرید
#بله میبرم
+مرسی
راننده نصف راه رو رفت و ایستاد
+اقا چرا وایسادیم؟؟؟
#بیبی دلم برات تنگ شده بود
ماسکشو دراورد
دخترک وقتی قیافه مرد رو دید به خودش لرزید
_خب بیبی همینجا بچه بسازیم یا تو تخت؟؟
+ت تو چطوری
_اه بیبی من نمیتونم تا خونه صبر کنم
و حمله کرد به لباش
خب خوب بود؟؟
به نفس نفس افتاده بود ولی میدونست اگه کم بیاره اون پیداش میکنه زنده نمیزاره
پس با سرعت تمام دویید
@اونجاس بگیریدش
بنگ بنگ
تیر تو هوا معلق بود
از ترس گریه میکرد و میدونست اگه پیداش کنن قبرش رو باید بکنه
__________________________________________________
_احمقا پس شما چیکاره هستین چرا پیداش نمیکنید(عربده)
@ببخشید ارباب الان پیداش میکنیم
از اصبانیت زیاد سرش درد گرفت
رو صندلی نشست و سرشو با دستانش گرفت
تو همین یک ساعت دلش بد حوب برای مشوقه اش تنگ شده بود
دوست داشت هرچی زودتر لباش رو دوباره بچشه و این دیونه ش میکرد
________________________________________
________
وقتی صدای اون قاتل سریالی که داشت عربده میکشید رو شنید گوشاشو گرفت و گفت
+نمیخوام نمیخوام برگردوم پیشت
این بهش انگیزه داد تا تند تر بره
________________________________________
__________
بعد سال ها به جاده رسید
جیغ خفیفی از سر خوشحالی زد
چند دقیقه گذشت که دیدی یه تاکسی داره رد میشه پس دستاشو تکون داد تا تاکسی خبردار شه
راننده تاکسی ماسک زده بود و چون شب بود قیافش پیدا نبود
+اقا ببخشید منو تا بوسان میبرید
#بله میبرم
+مرسی
راننده نصف راه رو رفت و ایستاد
+اقا چرا وایسادیم؟؟؟
#بیبی دلم برات تنگ شده بود
ماسکشو دراورد
دخترک وقتی قیافه مرد رو دید به خودش لرزید
_خب بیبی همینجا بچه بسازیم یا تو تخت؟؟
+ت تو چطوری
_اه بیبی من نمیتونم تا خونه صبر کنم
و حمله کرد به لباش
خب خوب بود؟؟
۴.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.