قدرت عشق Part. 39
از زبان هانا
اون روز هم مثل روز های دیگه تموم شد
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
ولی قبلش تصمیم گرفتم که برم و یه چیزی برای رانگ بگیرم
رفتم یه پاساژ و یه لباس ست خریدم
و دوباره به سمت خونه حرکت کردم
از زبان رانگ
از خواب بیدار شدم دیدم هانا نیست
به احتمال زیاد رفته کارگاه
پس یه چیزی برای خودم درست کردم و به سمت شرکت حرمت کردم
چن ساعت بعد
بلاخره اون روز هم تموم شد خواستم برم خونه ولی نظرم به یه جواهر فروشی جلب شد رفتم اونجا و یه گردنبند خیلی خوشگل ظریف نظرم رو جلب کرد
اونو خریدم
و به سمت خونه حرکت کردم
وقتی رفتم اونجا دیدم هانا داره غذا درست می کنه
و اصلا هواسش به من نیست پس رفتم و از پشت بغلش کردو
هانا ـ عه رانگ کی برگشتی خوب دیگه نهلر کم کم اماده می شه تا تو بری لباست رو عوض کنی و یه دوش بگیری م سفره رو کشیدم
رانگ ـ باشه
رانگ رفت
هانا هم سفره رو چید
بعد از چند مین رانگ هم اومد بعدش نشستن باهم غذا خوردن بعد از نهار هانا ظرف ها رو شست و داستان امروز رو برای رانگ تعریف کرد
رانگ ـ خوب اینم از جانگ یو راستی کی به مامانم بگیم
هانا ـ بیا همین امروز بگیم
رانگ ـ باشه باهات موافقم
عصر ساعت چهار میریم
هانا ـ باشه پس به مامانت زنگ بزن و هماهنگ کن
رانگ ـ باشه
اون روز هم مثل روز های دیگه تموم شد
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم
ولی قبلش تصمیم گرفتم که برم و یه چیزی برای رانگ بگیرم
رفتم یه پاساژ و یه لباس ست خریدم
و دوباره به سمت خونه حرکت کردم
از زبان رانگ
از خواب بیدار شدم دیدم هانا نیست
به احتمال زیاد رفته کارگاه
پس یه چیزی برای خودم درست کردم و به سمت شرکت حرمت کردم
چن ساعت بعد
بلاخره اون روز هم تموم شد خواستم برم خونه ولی نظرم به یه جواهر فروشی جلب شد رفتم اونجا و یه گردنبند خیلی خوشگل ظریف نظرم رو جلب کرد
اونو خریدم
و به سمت خونه حرکت کردم
وقتی رفتم اونجا دیدم هانا داره غذا درست می کنه
و اصلا هواسش به من نیست پس رفتم و از پشت بغلش کردو
هانا ـ عه رانگ کی برگشتی خوب دیگه نهلر کم کم اماده می شه تا تو بری لباست رو عوض کنی و یه دوش بگیری م سفره رو کشیدم
رانگ ـ باشه
رانگ رفت
هانا هم سفره رو چید
بعد از چند مین رانگ هم اومد بعدش نشستن باهم غذا خوردن بعد از نهار هانا ظرف ها رو شست و داستان امروز رو برای رانگ تعریف کرد
رانگ ـ خوب اینم از جانگ یو راستی کی به مامانم بگیم
هانا ـ بیا همین امروز بگیم
رانگ ـ باشه باهات موافقم
عصر ساعت چهار میریم
هانا ـ باشه پس به مامانت زنگ بزن و هماهنگ کن
رانگ ـ باشه
۹.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.