وقتی دزدیده میشی اما فیک جونگکوک
پارت:14
ویو ات
بعد از 15مین اماده شدم و رفتم پایین
نگاه بهم انداخت و دستشو سمتم گرفتم نفس عمیقی کشیدم و دستشو گرفتم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و..
داشتم به بیرون نگاه میکردم داشتیم از شهر میرفتیم بیرون
چشمامو بستم تا یکمی استراحت کنم
با احساس ایستادن ماشین چشمام رو باز کردم وسط ی جنگل بودیم
+پیاده شو
از ماشین پیاده شدم نگاهی ب دور ورم انداختم فقط درخت بود همینجوری که داشتم نگاه میکردم
دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند
از وسط درختا که گذشتیم
رسیدیم به ی ابشار منظره ی خیلی قشنگی بود
+فقط زمانی میام اینجا که حالم بده میام و فقط تو ازش خبر داری
مکثی کرد وادامه داد
+قدیمیا میگن اگ با کسی که عاشقشی بری پیش ابشار و باهم اونجا رو تماشا کنین دیگه جدا نمیشین و عشق پایداری خواهین داست
رفت و نشست روی علف هایی ک بخاطر بارون هنوز روشون کمی نم بود
نگاهی بهم انداخت و با دستش ی کنارش اشاره کرد
رفتم و پیشش نشستم
نفس عمیقی کشید و گفت:
+پدرامون قبلا باهم دوست بودن قبل از مرگ پدرت بخاطر مسائل کاری رابطشونو قطع کردن بعد از مرگ پدرت....
دستمو گرفت
+پدرم چون ارزش زیادی براش قائل بود گفت من تورو زیر نظر بگیرم و حواسم به تو باشه توهم که توی ی رستوران کار میکردی
+من مشتری ثابت رستورانتون بودم ولی تو هیچوقت به کسی نگاه نمیکردی و اصلا متوجه من نبودی
اوایل چون پدرم اسرار کرد قبول کردم ک مواظبت باشم ولی وقتی تورو شناختم کم کم عاشقت شدم و به هر روز دیدنت عادت کردم
+الان من یک ساله پدرم رو از دست دادم ولی بهترین کاری ک در حقم کرد این بود ک کاری کرد من تورو بشناسم
+همین
-من 5ساله ک پدرم رو از دست دادم یعنی ت..
+اره من 5ساله ک تورو میشناسم دیگه نگاه کردن بهت برام کافی نبود میخاستم پیش خودم باشی تا اینکه تصمیم گرفتم ی جوری تورو بیارم پیش خودم و اینکار رو هم انجام دادم
هیچ حرفی نداشتم
توی سکوت به صدای آبشار و صدای پرنده ها گوش میدادم
نمیدونم چرا ولی خودم رو بهش نزدیک تر کردم و سرم رو روی شونش گذاشتم
.....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
ویو ات
بعد از 15مین اماده شدم و رفتم پایین
نگاه بهم انداخت و دستشو سمتم گرفتم نفس عمیقی کشیدم و دستشو گرفتم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و..
داشتم به بیرون نگاه میکردم داشتیم از شهر میرفتیم بیرون
چشمامو بستم تا یکمی استراحت کنم
با احساس ایستادن ماشین چشمام رو باز کردم وسط ی جنگل بودیم
+پیاده شو
از ماشین پیاده شدم نگاهی ب دور ورم انداختم فقط درخت بود همینجوری که داشتم نگاه میکردم
دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند
از وسط درختا که گذشتیم
رسیدیم به ی ابشار منظره ی خیلی قشنگی بود
+فقط زمانی میام اینجا که حالم بده میام و فقط تو ازش خبر داری
مکثی کرد وادامه داد
+قدیمیا میگن اگ با کسی که عاشقشی بری پیش ابشار و باهم اونجا رو تماشا کنین دیگه جدا نمیشین و عشق پایداری خواهین داست
رفت و نشست روی علف هایی ک بخاطر بارون هنوز روشون کمی نم بود
نگاهی بهم انداخت و با دستش ی کنارش اشاره کرد
رفتم و پیشش نشستم
نفس عمیقی کشید و گفت:
+پدرامون قبلا باهم دوست بودن قبل از مرگ پدرت بخاطر مسائل کاری رابطشونو قطع کردن بعد از مرگ پدرت....
دستمو گرفت
+پدرم چون ارزش زیادی براش قائل بود گفت من تورو زیر نظر بگیرم و حواسم به تو باشه توهم که توی ی رستوران کار میکردی
+من مشتری ثابت رستورانتون بودم ولی تو هیچوقت به کسی نگاه نمیکردی و اصلا متوجه من نبودی
اوایل چون پدرم اسرار کرد قبول کردم ک مواظبت باشم ولی وقتی تورو شناختم کم کم عاشقت شدم و به هر روز دیدنت عادت کردم
+الان من یک ساله پدرم رو از دست دادم ولی بهترین کاری ک در حقم کرد این بود ک کاری کرد من تورو بشناسم
+همین
-من 5ساله ک پدرم رو از دست دادم یعنی ت..
+اره من 5ساله ک تورو میشناسم دیگه نگاه کردن بهت برام کافی نبود میخاستم پیش خودم باشی تا اینکه تصمیم گرفتم ی جوری تورو بیارم پیش خودم و اینکار رو هم انجام دادم
هیچ حرفی نداشتم
توی سکوت به صدای آبشار و صدای پرنده ها گوش میدادم
نمیدونم چرا ولی خودم رو بهش نزدیک تر کردم و سرم رو روی شونش گذاشتم
.....ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۸.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.